Part 66

188 34 16
                                    


شب از نیمه گذشته بود ولی دین هنوز کنارش خوابیده بود. تمام این مدت کس حتی یک ثانیه هم چشم بر هم نگذاشته بود. ترجیح می داد بیدار بمونه و رفتن دین رو ببینه. همیشه وقتی اثر الکل ها از بین میرفت و یا دین با کابوس بعدی بیدار میشد، بی سر و صدا از تخت بلند میشد و ترکش میکرد. بیدار شدن در تخت سرد و خالی بدون دین بیش از حد دردناک بود.

ولی فعلا دین اینجا بود و کس تصمیم داشت هر لحظه بودن دین رو در خاطرش ثبت کنه. نفس های دین اروم به پشت گردنش می خورد و گرمای ارامش بخشی ایجاد می کرد. دست دین مثل همیشه دور سینه ش پیچیده بود و بدن هاشون گرما رو به اشتراک می ذاشت.

صدای گرفته و گیج دین نزدیک به گوشش بین خواب و بیداری زمزمه می کرد : چرا، کس؟

کس بغضش رو فرو داد: چی؟

دین : چرا پارکر...

کس چشماش رو بست و اهی کشید. اگر بعد از تمام این اتفاقات دین هنوز نمیفهمید، چطور باید توضیح میداد.

کس مکث طولانی کرد: دین اون... یه پسر جوون اسیب دیده س... فقط بهش کمک میکنم تا ...

دین مست و گیج حرفش رو قطع کرد : پس من چی کس...!

کس لبخند تلخی زد. کاملا مشخص بود که دین امشب بدجوری مست هست. دین هیچ وقت اینطور حرف نمیزد. قلب کس در سینه فشرده شد. میدونست دین فقط وقتی اینطور سراغ الکل میره که بدجوری بهم ریخته باشه.

کس مکثی کرد:  تو برای من فرق داری دین.

بعد اهسته چرخید تا به صورت دین نگاه کنه. چقدر بی دفاع و مظلومانه با چشمای سرخ نیمه باز نگاهش میکرد : همیشه فرق داشتی ...

دین زمزمه کرد : نمیذارم کسی تو رو از من بگیره...

کس گونه ی دین رو اهسته نوازش کرد. دین بهش احتیاج داشت. مشخص بود این چند هفته اون هم سخت گذشته. کاش دین باهاش حرف میزد. شاید اون وقت این اتفاقات شکل دیگری میگرفت.

دین دوباره زمزمه کرد : تنهام نذار ...

بغض سینه ی کس رو بیشتر فشرد. این بار این کس بود که دین رو در اغوش گرفت. سر دین رو به سینه ش فشرد و بوسه ی کوتاهی به موهاش زد. نمیخواست هرگز دین رو ترک کنه. کاش میتونست این قول رو بده ولی هر دو میدونستند که این غیر ممکنه.

This Is How It EndsWhere stories live. Discover now