Part 15

297 53 0
                                    


دین و ناتالی با وحشت دست های همدیگه رو رها کردن و هر سه از جاشون بلند شدند .

سم وینچستر درست پشت سرشون بود. ولی اون سم نبود. چشم هاش، حالت صورتش، لبخند پیروزمندانش... هیچکدوم حتی شبیه سم نبود. کس می تونست تشعشعات گریس فوق العاده قدرتمند لوسیفر رو در فضا حس کنه.

لوسیفر کت و شلوار سفید رنگش رو مرتب کرد. به هر سه نفرشون نگاه نافذی انداخت که چند ثانیه روی کس متوقف شد.

دین ناگهان فریاد زد : سم !  صدامو می شنوی؟!من اینجام! سم باید لوسیفر رو بیرون -!

با یک حرکت مختصر دست لوسیفر ، دین روی زمین افتاده بود و داشت برای نفس بعدی تقلا میکرد.

نگاه کس با وحشت دنبال دین بود : دین!

و خنجرش رو بیرون کشید و به سمت لوسیفر حمله کرد.

لوسیفر با حرکت دست دیگه ش کس رو سر جاش متوقف کرد. نگاهی به سمت ناتالی انداخت تا ببینه اون هم تصمیم به کار احمقانه ای داره یا نه ولی ناتالی مثل کچ سفید شده بود و کاملا میخکوب ایستاده بود.

لوسیفر جلو رفت و گلوی کس رو گرفت. پوزخندی زد: کستیل.... دوباره دیدمت... گفته بودی حاضری براشون بمیری... می دونستم احمقی. همیشه بودی ، برادر.

کس به زحمت گفت : تو ... برادر من ... نیستی!

لوسیفر با تمسخر دستش رو روی قلبش گذاشت : منو رنجوندی کستیل! ما می تونستیم تیم خوبی باشیم!

کس سعی کرد خودش رو از لای چنگال لوسیفر ازاد کنه: بذار... اونا برن...

لوسیفر : در عوض چی؟... هوم؟

لوسیفر نگاهش رو به سینه ی کس دوخت و اهسته دستش رو روی سینه ی کس کشید. گریس سوخته ی کس با اشاره ی گریس پر قدرت لوسیفر دوباره شعله ور شد. کس فریاد خفه ای کشید.

لوسیفر : می تونم گریست رو برگردونم... می دونم درد زیادی داری کستیل ... ولی لازم نیست درد بکشی . همراه من بیا.

کس از بین درد با دندان به هم فشرده غرید : هرگز!

لوسیفر سری تکون داد و هومی گفت: انتظار دیگه ای هم از تو نداشتم.

و با نا امیدی چشم هاش رو بست و بعد کس رو به سمت دیگه ی اتاق پرتاب کرد. ناتالی جیغ بلندی کشید.

لوسیفر به سمتش لبخندی زد و انگار داشت فکر میکرد باهاش چکار کنه که صدای دین رو شنید.

دین : سمی! ... سم ! بیرونش کن! تو می تونی!

لوسیفر جلوی دین زانو زد و اون رو از یقه ی پیرهن گرفت و از جاش بلندش کرد.

لوسیفر : برادرت پیش من جاش خوبه دین. خودش به دنبالم اومد. اون خودش به من بله گفت.

دین : دروغه!

لوسیفر : می دونی چقدر به سم اسیب زده بودی؟ اون همه غم و درد و حس تلخ تنهایی و طرد شدگی... ولی من بهش پناه دادم. من تنها کسی بودم که توی این دنیا داشت و بهش کمک کرد.

دین حس میکرد اشک جلوی چشم هاش رو گرفته. نمی خواست بشنوه. با صدای بلند تر فریاد زد : سم! خواهش میکنم!

لوسیفر با ملایمت ترسناکی موهای دین رو نوازش کرد : اون تو رو بخشید دین. خیلی طول کشید ولی من کمکش کردم. اون دیگه درد نمیکشه. من نمی خوام سم ازاری ببینه. می دونم که الان داره همه چیز رو می بینه. سم هنوز هم نمی خواست تو اسیبی ببینی. برای همین من نه به تو و نه به کستیل و دوست سایکیکت کاری ندارم. چون سم برای من مهمه دین. بهت اسیبی نمی زنم چون این رو بهش قول دادم و بر عکس تو سر قول هام می مونم. ولی این اخرین اخطاره دین. سعی نکن سم رو از من بگیری. سم دیگه متعلق به منه. همون طور که خودش این رو می خواست. سپاسگزار باش که با وجود تمام ازار هات سم هنوز دوستت داشت دین. ولی دیگه تنهاش بذار. بیشتر از این ازارش نده.

دین حس می کرد قلبش داره سینه ش رو میشکافه. دیگه نمی تونست نفس بکشه ولی با اخرین توانش دوباره داد زد : سم!

لوسیفر انگشتش رو روی لب های دین گذاشت و محکم یقیه پیرهنش رو گرفت و سرش رو کنار گوش دین اورد. لبخند نرمی زد و زمزمه وار گفت : هیسسس ...دین ! خودت رو اذیت نکن... دیگه همه چیز تموم شده.

نگاهی به سمت کستیل که گوشه ی اتاق روی زمین افتاده بود انداخت و ادامه داد : برگرد پیش کستیل. باهاش زمان خوبی داشتی مگه نه؟ از باقی مونده ی زندگیت لذت ببر. مگه همیشه همین رو نمی خواستی؟ این که کستیل همیشه کنارت بمونه. می دونم همیشه در حسرت همین عشق بازی ها بودی دین. حالا سم رفته و دیگه نیازی نیست نگرانش باشی. حالا تو فرصت داری از کستیل لذت ببری.              

دین تقلا میکرد خودش رو ازاد کنه ولی هیچ شانسی نداشت. لوسیفر برای اخرین بار موهای دین رو نوازش کرد.  اون لبخند ترسناکی که هیچ شباهتی به سم نداشت از روی صورتش محو نمیشد.

دین فقط می تونست به صورت اشنای برادرش نگاه کنه. ولی کسی که رو به روش بود رو نمی شناخت. صدای هجوم خون در کوش هاش کر کننده بود. حس میکرد قلبش در سینه داره تکه تکه میشه.

میخواست دستش رو جلو بیاره و سم رو پس بگیره. ولی لوسیفر در چشم به هم زدنی ناپدید شد.

با رها شدن پیرهنش، دین با شدت روی زمین افتاد و هرچه در معده ش بود رو بالا اورد.

This Is How It EndsKde žijí příběhy. Začni objevovat