Part 110

204 22 42
                                    


کابین اخر جایی بود که هیچکس علاقه ای به نزدیک شدن به اون رو نداشت. این کابین از باقی اتاق هایی که برای استراحت هانتر ها استفاده می شد فاصله ی زیادی داشت. کس حدس می زد که قبلا از این کابین برای تادیب نوجوانانی که در کمپ بازپروری هنوز رفتار نادرستی نشون می دادند، استفاده می شد. و البته استفاده ای که دین گه گاهی از این کابین می کرد هم چندان متفاومت نبود. به هرحال امروز شیطانی در این کابین اسیر نبود. ولی یکم که جلو تر رفتند، صداهای ناواضحی به گوش می رسید که کس رو نگران می کرد.

کس ویلچر بابی رو کمی دور تر رها کرد و با سرعت بیشتر به دنبال صدا جلو رفت. صدای نفس های بریده و دردناک از بین ضربات متعدد برخورد چیزی شنیده می شد.

کس اهسته صدا زد : دین ؟ تو اینجایی؟

ولی جوابی نیومد. صداها متوقف نشده بود. کس کابین رو دور زد و به اطراف نگاه کرد. کمی دور تر دین رو دید که دستش رو به درختی تکیه داده بود و چشم هاش رو بسته بود و با دست دیگه ش به درخت مشت میزد. کس سرعتش رو زیاد تر کرد تا بهش نزدیک بشه. قلبش در سینه تند می زد .

کس : دین ؟ دین !

دین واکنشی نشون نداد. کس اهسته دستش رو روی شونه ی دین گذاشت تا دین سرش رو بالا بیاره : دین ؟

دین بهش نگاه نمی کرد . فقط دوباره مشت دیگه ای به درخت کوبید. کس محکم تر شونه ی دین رو گرفت و اون رو وادار کرد از درخت فاصله بگیره. دین ناخوداگاه دست کس رو پس زد و اون رو عقب هل داد. کس چند قدم تلو تلو خورد ولی تعادلش رو حفظ کرد. نگاهی به مشت های خونی دین انداخت و بطری خالی الکلی که گوشه ای روی زمین افتاده بود. حالا که نزدیک تر شده بود بوی تند الکل رو می شنید.

کس : دین باز مستی؟ چه اتفاقی افتاده ؟

ولی دین هیچ جوابی نمی داد. فقط دوباره به سمت درخت برگشته بود و پشت سر هم بهش مشت می کوبید.

کس : دین دین! هی به من نگاه کن ! چه اتفاقی برات افتاده ؟

دین جوابی نداد. برای همین کس دست های دین رو محکم گرفت تا نذاره بیشتر از این خودش رو زخمی کنه

کس : بس کن دین اروم باش!

دین کمی تقلا کرد و سعی کرد خودش رو از دست کس ازاد کنه ولی مست بود و حرکاتش هماهنگ نبود. کس وادارش کرد روی زمین کنار درخت بشینه و سریع دست ها خونیش رو بررسی کرد . نگاهی به صورت بی حالت دین انداخت. کبودی محوی روی گونه ش در حال شکل گیری بود و کس می دونست این کار خود دین نبوده.

با دیدنش خشم سینه ش رو پر کرده بود زیر لب زمزمه کرد : اونا چکار کردن دین؟

This Is How It EndsWhere stories live. Discover now