Part 132

108 14 3
                                    


وقتی به محل مورد نظر رسیدند دین زودتر از همه از ماشین پیاده شد. رو به بقیه افراد کرد و گفت : شما ها همه اینجا میمونید. من و کستیل داخل رو بررسی میکنیم.

پناهگاهی که قرار بود کراولی رو اونجا گیر بندازن بیشتر شبیه یک غار بسیار عمیق و تاریک بود که به طور طبیعی روی زمین دهان باز کرده بود. کس مشعلی با یک تکه چون و پارچه ی الکلی ساخته بود و مسیر رو روشن میکرد. دین با خنجرش مدام اطراف رو میپایید.

دقایق به کندی میگذشت. هرچه حلو تر و پایین تر میرفتند ، بوی سولفور در نم سرد غار شدید تر حس میشد. راهرو های استالاکتیتی رفته رفته گشاد تر میشد و انشعابهای زیادی از مسیر اصلی جدا میشد.

دین نگاهی به سمت کس انداخت و کس به جلو اشاره کرد. کس چیزی در عمق تاریکی حس میکرد و مسیر رو به دین نشون میداد.

نمیدونست چی در انتظارشونه ولی حدس میزد چیز خوبی نباشه.

حدود نیم ساعت بعد راهروی باریک بالاخره به فضای بازی در زیر زمین رسید. از طاق بلند و فضای باز اونجا میشد فهمید که عمق زیادی به زیر زمین اومدند. صدای قدم هاشون در اب کم عمق غار در سالن پژواک بلندی می انداخت.

کس مشعل رو به اطراف چرخوند تا فضا رو روشن کنه ولی سالن به قدری بزرگ بود که با نور مشعل تمام دیواره ها روشن نمیشد.

دین زمزمه کرد : اینجا چه جهنمیه؟

صدایی از عمق تاریکی جواب داد : تقریبا ولی نه کاملا. هنوز خیلی با اونجا فاصله داریم.

کس به سمت صدا برگشت و یک قدم جلوتر از دین خودش رو قرار داد. مشعل رو در جهتی که شیطان رو حس میکرد حرکت داد.

صدای قدم های محکمی در اب های کف غار به گوش رسید و کم کم پیکری ظاهر شد. وقتی در نور مشعل قرار گرفت دین با چشم های تنگ شده سعی کرد اون رو بر انداز کنه. خنجرش رو در مشتش محکم تر گرفت و با تردید گفت : کراولی؟

شیطان لبخند کجی زد : وینچستر ... و فرشته ش!

بعد دستهاش رو کنارش باز کرد : چکاری میتونم براتون انجام بدم؟

چشم های شیطان به رنگ قرمز برقی زد.

کس صورتش رو در هم کشید و جلو تر اومد.

کس: دنبال چیز مهمی اومدیم که میدونیم پیش توئه.

کراولی خنده ی بلندی کرد : بهتون گفتن و شما حرفشون رو گوش دادید و مثل دوتا سگ خوب تا اینجا اومدید؟

This Is How It EndsWhere stories live. Discover now