Part 13

303 46 1
                                    

دین هر از گاهی نگاهی به کس روی تخت می انداخت و حرف هایی که ناتالی زده بود رو مرور میکرد. 

دین : راهی هست بشه جلوی این حمله رو گرفت ؟

ناتالی سری تکون داد : لوسیفر داره شوالیه هاش رو احضار میکنه. وقتی اخرین شوالیه روی زمین اومد دیگه راه برگشتی نیست.

دین : و این شوالیه ها ... اون ها به لوسیفر وفادارن؟

ناتالی : این طور به نظر میاد. ولی لوسیفر اون ها رو تحت کنترل داره. اون ها انتخاب دیگه ای ندارن.

دین سرش رو پایین انداخت. هیچ راهی به ذهنش نمی رسید. همه راه های ممکن به یک نقطه منتهی میشد و اون مرگ تمام انسان ها بود.

دوباره نگاهش به سمت کس رفت.

ناتالی که متوجه افکارش شده بود به جلو خم شد : هیچ کدوم از این اتفاقات تقصیر تو یا بردادرت نبود. این شرایط ناعادلانه شما رو در این وضع قرار داد...خودت رو سرزنش نکن دین.

دین سرش رو تکون داد : اگر به مایکل بله گفته بودم شاید ... شاید اون وقت تعدادی از انسان ها نجات پیدا میکردن. شاید دنیا شانسی داشت ...

ناتالی : جنگ بهشت و جهنم بر روی زمین به هر حال رخ میداد دین. شرایط هیچ فرقی نمی کرد. در عوض الان انسان ها هانتری مثل تو رو دارن که ازشون محافظت کنه.

دین پوزخندی زد : تمام دنیا داره میسوزه! چطور من می تونم کافی باشم!

ناتالی با همون صدای اروم گفت : نگفتم همه رو می تونی نجات بدی. ولی به هر تعداد که بتونی ، چیز کمی نیست این رو دست کم نگیر.

دین از جاش بلند شد و دستش رو توی موهاش و بعد به صورت خسته ش کشید. این همه راه رو نیومده بود تا این حرف ها رو بشنوه.

دین : جواب سوالم رو بده. خودش کجاست. لوسیفر کجاست؟

ناتالی : این خودکشیه دین. اون با ارتشش حفاظت شده. هیچ وقت نمی تونی بهش حتی نزدیک بشی.

دین: شاید بتونم!

ناتالی : دین من اینده این کار رو میبینم. به جز مرگ و خونریزی چیزی در کار نیست.

دین می خواست فریاد بزنه و به در و دیوار اون کابین لعنتی مشت بکوبه. می خواست به زمین و زمان لعنت بفرسته. این عادلانه نبود.

احساس میکرد کاملا بی پناه و سردرگم هست. احساس میکرد موجودی ضعیف و بی ارزشه که زندگی یا مرگش هیچ اهمیتی نداشته.

خدا کجا بود!؟

This Is How It EndsWhere stories live. Discover now