part 73

1.4K 182 122
                                    

لویی:همه هستن؟

نایل:فتز شورتا کونم نیز هه رفته پلیستیشن بکنه!

دیمن:فقط شورت و کونت رفتن پلیستیشن رو بکنن؟

کلوم:در واقع گفت...فقط سورا جونم نیست که رفته مدیتیشن کنه.

لویی:نمیاد یعنی؟

نایل:نه دیگه...دیمن؟خدایی چرا شورت و کونم باید برن پلیستیشن رو بکنن؟حالا کونم یه چیزی...شورت چجوری میخواد یکی رو بکنه؟

دیمن:از تو جانور هیچی بعید نیست!

یعنی همین روز اولی باید آبروی نداشته ی ما رو جلوی ایدن و ایلای میبردن دیگه!نفسمو فوت کردم بیرون و همراه هری جلوتر از همه راه افتادم سمت راه پله،بازم خدا رو شکر اون دیو و دامی زیاد تو مود کرم ریختن نبودن وگرنه پسرا نرسیده فرار میکردن!

وقتی نشستم رو صندلیم بقیه هم سریع نشستن سرجاشون،فقط پسرا یکم با خجالت هنوز کنار در وایستاده بودن و منتظر نگاهم میکردن که وقتی با لبخند بهشون اشاره کردم بشینن سریع سمت چپ میز با چند تا فاصله از دام و دیو نشستن و بازم زل زدن بهم!

لویی:ام...خب بعدظهر یه آشنایی کوتاهی باهم داشتیم ولی دوست دارم اعضای جدید بطور کامل با اعضای اصلی پایگاه آشنا بشن تا بتونن خوب تصمیم بگیرن.از خودم شروع میکنم،بچه ها لطفا دقیق و واضح حرف بزنین،دوست ندارم وقتی سوال اصلی رو از اعضای جدیدمون پرسیدم هیچ جای مبهم و نامفهومی باقی مونده باشه.اوکی؟

وقتی همه با رضایت سر تکون دادن سرمو آروم تکون دادم و یکم خودمو کشیدم جلو.

لویی:لوییس ویلیام تاملینسون،پسر ارشد آلفا تاملینسون،کسی که قانون صلح رو تا حد زیادی تونست برقرار بکنه و البته که اخلاقیات خاصی هم داشت که واردش نمیشیم!ام...آلفای ارشد این پایگاه هستم ولی همون لیدر کافیه،بیشتر طول زندگیم رو بخاطر سزار از خانوادم دور بودم که زیاد هم خوش نگذشت!

خلاصه بخوام بگم...بخاطر شکنجه هایی که برای چندین سال تحمل کردم حافظم رو از دست دادم و حتی یادم رفت که چی هستم و خانواده ای هم دارم و البته اگه بخاطر جفت دوست داشتنی و فوق العادم نبود هنوز داشتم تو برزخ خودم دست و پا میزدم.

حدود دوسال میشه که برگشتم و هدایت پایگاه رو بعهده گرفتم،یه جنگ هم رهبری کردم که با تیکه تیکه کردن سزار با موفقیت تموم شد....ام...جفتم هری رو که میشناسین،یه دختر به اسم دارسی هم داریم...فعلا همین کافیه.

ایلای:ایدن...فاک!

ایدن:آره فاک!اگه همون کسی باشه که در موردش شنیدیم باید در حد فاک قوی باشه!که البته هست!زده سزار رو جر داده ها!

وقتی پچ پچ  آروم پسرا رو شنیدیم آروم خندیدیم و بدون اینکه به بحث کوچیکشون اشاره ای کنیم گذاشتیم خودشونو تخلیه کنن.بعد اینکه ساکت شدن آروم دست هری رو فشار دادم که لبخند زد و با زدن فرفری هاش پشت گوشش شروع کرد.

Broken Demon #2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora