Part 46

1.5K 162 5
                                    


با دیدن چشمهای سبز درشتش و رنگ صورتش که هی بیشتر و بیشتر میپرید یه نفس عمیق کشیدم و سرمو تکون دادم...

اون بچه باید واقعا پرونده ی سنگینی داشته باشه که داداش مامان با سابقه ی درخشان اون همه خباثتش انقدر دلش براش میسوخت...

البته مایکی هم وضعیت بهتری نداشت چون اونم بدجوری بهم ریخته بود و این نشون میداد که اوضاع واقعا جدیه!

زیرچشمی یه نگاه به امی که ساکت و متعجب به هانسل خیره شده بود انداختم.اینجور که مشخص بود،بین چهارنفرمون فقط هانسل براش جالب بنظر میرسید چون حتی یه نیم نگاهم به ماها نمینداخت!

وقتی دیدم داره خیلی مشکوک میشه و ممکنه بترسه و در بره یه سیخونک به هانسل زدم تا یکم خودشو جمع و جور کنه که لااقل بقیه پشمهای بچه نریزه!

نیشمو باز کردم و با سواستفاده از قیافه ی همیشه مشنگم سعی کردم مخ بچه رو بزنم و کم کم بهش نزدیک شدم...

نایل:هی امی...چطوری؟!چقدر خوشکلی تو جوجه!

وقتی همونجوری ،بدون هیچ حالیتی با صورتی که توش ناامیدی موج میزد خیره موند بهم...خیلی وقت بود یکی اینجوری خوردم نکرده بود!

نایل:خببب...من ریدم!بعدی!

کلوم یه لبخند دلگرم کننده بهم تحویل داد و کمرمو نوازش کرد و دم گوشم زمزمه کرد:کارت عالی بود عزیزم!

واکنش بقیه زیاد شبیه کلوم نبود ولی به من چه؟من تلاشمو کردم!بچه کلا باهام حال نمیکرد!

هانسل:هی...عزیزم؟میتونم چند لحظه باهات صحبت کنم؟

نچ نچ نچ!همین کارا رو میکنن که بچه هشت ساله تو روی آدم وامیسته میشاشه به سرتاپای آدم!این چه وضعیتیه خب؟

هانسل:امی...من...یعنی من و دوستم نایل...ما میخواستیم یکم باهات حرف بزنیم.چیز خاصی نیست عزیزم,قول میدم زود تموم شه ولی...من واقعا نیاز دارم که تو به چندتا از سوالهای دوستم جواب بدی تا ما بتونیم همه چیز رو درست کنیم,اوکی؟میشه؟

از تموم حرفاش استرس چیکه چیکه میکرد که حتی اون بچه هم فهمیده بود این هانسل ممکنه هر لحظه از نگرانی غش کنه و دلش بحالش سوخت!

آروم سرشو تکون داد و بدون حرف یکم رفت عقب تر تا هانسل بتونه بره تو، بعد برگشت سمت من و من ناخودآگاه یه حس خیلی قوی از اینکه دارم خودمو تو آینه نگاه میکنم بهم دست داد...

واقعا برای چند لحظه بطور مستقیم و قوی حس کردم که اون دختر بچه ی کوچولو و گوشه گیر یکی شبیه خودمه و این باعث میشد اخم کنم و تموم تنم از نفرت بلرزه...یکی داشت این کوچولو رو اذیت میکرد و قرار نبود این دفعه رو سالم در بره!یعنی من همچین اجازه ای بهش نمیدادم!

Broken Demon #2Where stories live. Discover now