Part 143

368 117 33
                                    

لویی:من خوبم...تو خوبی؟

بی حرف سرشو تکون داد و دوباره واسه پسرا چشم غره رفت که با خنده ی کوتاهی دست نایل رو ول کردم و بدون توجه به غرغرهاش رفتم سمت پسرا و آروم دستشون رو گرفتم که اول یکم شوکه شدن و خواستن خودشون رو عقب بکشن که با دیدن لبخند و چشمهای آرومم بدنشون یکم شل شد و با کمک من از روی زمین بلند شدن. وقتی مطمئن شدم نایل قرار نیست دوباره بهشون بتوپه، بینشون وایستادم و یه نگاه به هردو طرف انداختم!

لویی:وقتمون کمه پس خلاصه میکنم. حق یه جورایی با هر دو طرفه بچه ها! از یه طرف نایل حق داره... این درسته که ایکوئس یه مدتیه که عجیب غریب شده ولی هرچقدر هم که بقول شما کشیده بشه سمت درخت زندگی، بازم نمیتونه به ذات خودش پشت کنه... شماها موجوداتی هستین که من و ایکوئس برای محافظت از نسل شما به دنیا اومدیم و این خیلی مسخره است که ایکوئس بخواد بهتون خیانت کنه یا آسیبی بهتون بزنه! و از طرف دیگه، من تا حدی باهاتون موافقم...رفتار عجیب ایکوئس و رابطه ی عجیب ترش با درخت زندگی منم گیج کرده و به جرات میتونم بگم که هیچ ایده ای ندارم که مشکلش چیه!ولی همونطور که همتون میدونین، هرچقدر هم احساسات بین من و گرگم مشترک باشه، بازم امکانش هست که ما دوتا نسبت به یه نفر احساس متفاوتی داشته باشیم و نمیتونم بهتون دروغ بگم... احساس من و ایکوئس به شماها، باهم فرق داره و این احتمال هست که ایکوئس شما رو به اندازه ی نایل دوست نداشته باشه و تو این مورد هیچ کاری از دست من برای تغییر احساسات ایکوئس برنمیاد! شاید یه قسمت از تئوریتون درست بوده باشه، ولی شما یه جا رو بد متوجه شدین. اهمیت نایل برای ایکوئس خیلی بیشتر از یه دوست صمیمیه... همونطور که خودتون میدونین نایل سول میت منه...نیمه ی روحی من! و اینم میدونین که نایل شما سه تا رو خیلی دوست داره...پس چی؟ امکانش نیست ایکوئس بذاره بلایی سرتون بیاد...اون گرگ لوس واقعا از نایل خوشش میاد و دوست نداره ناراحتش کنه! پس خیالتون راحت...از هر طرفی که بهش فکر کنین براتون برد حساب میشه!

با نیش باز شونمو انداختم بالا و زل زدم به پسرا که با دهن باز خیره شده بودن بهم!

نایل:رک گوییت تو حلقم لیدر... یه بوس بده!

با خنده سر نایل رو که با لبهای غنچه داشت میومد سمتم رو هول دادم عقب که پسرا هم از هنگ دراومدن و همراهمون آروم خندیدن!

لویی:خب... دوست سفید رنگمون نزدیکه، بهتره هرکی بره تو موقعیت خودش!

هرچهارتاشون همصدا داد زدن" بله لیدر!" ولی بلافاصله برگشتن سمتم تا توضیح بدم منظورم چی بوده! با لبخند سرمو تکون دادم و لب پایینیم رو مکیدم تو دهنم... حالا که وقتش رسیده بود، تکه های پازل بهتر از چیزی که میخواستم بهم چسبیده بودن!

لویی:برای شروع...تو میتونی انرژی جادویی خالص که منبعش درخت زندگی باشه رو از یه نفر به یه نفر دیگه انتقال بدی درسته؟

Broken Demon #2Where stories live. Discover now