Part 63

1.4K 170 7
                                    


با لذت ولو شدم رو پاهای کلوم و وقتی آروم خندید و موهامو بهم زد ،نیشمو براش باز کردم و براش بوس فرستادم.

تمرین تازه تموم شده بود و لویی تصمیم گرفته بود چون هوا خوب و خنکه بهتره همونجا تو محوطه شاممون رو بخوریم و غذاها رو هم انداخت گردن من.درسته برام هیچ کاری نداشت و یه جورایی خوشم میومد اونجوری بچه ها رو خوشحال کنم ولی لیدر هم انقدر بی تربیت؟

خیر سرم یه سره از ظهر وقتی زده بودم دامی رو حلب کرده بودم داشتم تمرین میکردم،یه تعارف نباید میزد که نمیخواد و اینا؟درسته بدنم با اینجور چیزا کم نمیاورد ولی اون همه فعالیت برای من کون گشاد خیلی هم زیاده روی حساب میشد!

کلوم:مطمئنی خوبی عزیزم؟

وقتی نوازش دستشو تو موهام حس کردم میخواستم نیشمو دوباره براش باز کنم و مسخره بازی در بیارم ولی وقتی چشم های نگرانش رو دیدم پشیمون شدم و فقط نیشمو براش باز کردم و سرمو تکون دادم.

نایل:آره بابا،اون توله گرگ هنوز خیلی کار داره تا بتونه به من آسیب بزنه!

لویی خندید و همونجوری که رو پای چپ هری ولو بود و سر پشمالوی دارسی رو که روی سینش خوابیده بود میمالید،گفت:ولی قبولش کن نایل،یه ذره رو که حداقل عن شدی!

با نیشخند سرمو تکون دادم و تایید کردم و دست کلوم رو گرفتم تو بغلم و یه نفس عمیق کشیدم.

نایل:آره خداییش،اصلاً انتظار نداشتم قدرتش به عنوان یه الدر انقدر زیاد باشه،اگه یه گرگینه ی معمولی بودم صد در صد تو همون چند دقیقه دخلم در میومد!

لویی:یعنی یه گرگینه ی معمولی واقعاً نمیتونه جلوی قدرت دام مقاومت کنه؟

نیشخند خبیثی زدم و تو فکر گفتم:تا جایی که من دیدم و میدونم ،تو این پایگاه تنها گرگینه ای که میتونه مثل من در مقابل دام مقاومت کنه تویی لیدر جون...منم فکر نمیکردم میتونه انقدر وحشی باشه!

لیام:واقعاً؟یعنی انقدر قویه؟

رو به چهره ی روشنش که از هیجان تو بغل زین سیخ نشسته بود یه چشمک زدم و سرمو تکون دادم...

نایل:بهش نمیخوره پیر خرفت ولی بد سگیه!همه دیدن داره تازه از پوستم شروع به تجزیه میکنه ولی تنها من بدبخت بودم که قبل پوستم تجزیه شدن لوزالمعده ی نازنینمو حس میکردم،از تو شروع کرده بود رفقا...اصلاً هم تجربه ی خوشایندی نبود،اصلاً!

لویی:واقعاً؟

رو به چهره ی خندونش چشم غره رفتم و یه آه عمیق کشیدم که کلوم سریع دستشو دور کمرم محکمتر کرد...ای جونم دوست پسر!

با نیش باز براش بوس فرستادم و با چشم غره برگشتم سمت لویی...پسره ی خبیث چه حالیم با تجزیه شدن من کرده بود!

Broken Demon #2Where stories live. Discover now