سلام خوشگلای مامانی!
حالتون چطوره جیگرا؟امیدوارم حال همتون خوب خوب باشه و حسابی خودتونو برای خوندن قسمت های این هفته آماده کرده باشین چون این دوتا هم بشدت طولانین،هم بشدت بیناموسی،پس در فرصت مناسب، برین یه گوشه کناری بخونینش که من خودم موقع نوشتنش لپم قرمز شد!
در ضمن شرمنده بابت تاخیر،نزدیک عیده و مادر بنده شیرینی خونگی برای عید و فروش میپزه و منم دستیارشم پس فرصت بسیار کمه و خونه پر از سینی فره و چشم بنده نیمه باز!
ولی دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است،بریم واسه پست اول!
**************************
نایل:خدایی اگه خودم یه بچه میزاییدم دردسرش کمتر بود!
با نیش باز به نایل خسته که روبه روم روی مبل ولو شده بود و با صدای آروم غرغر میکرد نگاه کردم و خیره بهش بیشتر نیشمو باز کردم تا بیشتر حرصش دربیاد که بلافاصله متوجه نگاه کثیف و خبیثم شد و برام چشم غره رفت!
نایل:دهنتو میبندی یا بیام جرش بدم؟الان داری حال میکنی که انقدر دنبال این دوتا جوجه دویدم که حتی حال ندارم برم به جفتم بدم؟
تند تند سرمو تکون دادم که با ناامیدی سرشو تکون داد و جدی گفت:خدایی این درصد از مریض بودن...حتی برای منم یکم عجیبه!دارم نگرانت میشم حیوان!
با چشم درشت خیره نگاهش کردم که خودش فهمید چه کصشعری گفته و نیششو باز کرد! دو روز پیش نصفه شبی،همینجوری برای خنده زده بود یکی از خون آشام ها رو کچل کرده بود،کاملا!حتی مژه ها و ابروهاش هم ریخته بود و تا نیم ساعت فقط جیغ میزد... بیچاره شبیه لرد ولدمورت شده بود! بعد بیناموس به من میگفت مریض!
نایل:زندگی کوتاه تر از اینه که بخوای انقدر به مادیات دنیا وابسته بشی...کلا چهار تا خال مو بود دیگه،داشت الکی زیادش میکرد!
بلند خندیدم و با چشم درشت روی مبل صاف نشستم. حرفش چندین جاش مشکل داشت!
دام:زندگی کوتاه تر از این حرفاست؟ الان عمر تو کوتاهه؟چند صد سال دیگه میخوای زندگی کنی تا بخوای زندگیت رو بلند و طولانی حساب کنی لاشی؟
با نیش باز ابروهاشو تند تند انداخت بالا و خندون گفت:به جون دامی تا زمانیکه تو نمیری و من رو سنگ قبرت نشاشم،اصلا زندگی نکردم!از اون به بعد تازه با خیال راحت میتونم سالهای باقیمونده ی عمرم رو بشمارم!
دامی:عجب کرکس لاشخوری هستی!من به تو چیکار دارم بیناموس؟ خدایی یه فکری بکن کم کم تو هم بمیر،زشته،مردم چی میگن؟نمیگن این زالو تمیز بجای چند میلیون آدم زندگی کرده؟ بمیر دیگه، جای بقیه رو تنگ کردی لاشی!
انگار نه انگار که ریده بودم بهش،ریلکس پاشو انداخت روی اون یکی و خبیث بهم چشمک زد! دقیقا انگار روی یه اردک آب ریخته باشی!
YOU ARE READING
Broken Demon #2
Fanfictionتو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی...
