با لبخند بزرگی آخرین نت رو هم زدم و با نیش باز برگشتم سمت جمع بیست و سه نفری بچه های کوچولو و هیجان زده ای که با دستهای کوچولوشون تند تند دست میزدن و من و مایکی رو تشویق میکردن!
هانسل:چطور بود خوشکلا؟
خوشحال و ذوق زده جیغ زدن و تند تند ازمون تعریف کردن و من عشق کردم!هیچوقت...یک در میلیارد هم فکرشو نمیکردم که آموزش موسیقی به بچه های کوچیک و زیر شیش سال میتونه انقدر خوشحالم کنه!
درسته این برنامه ای که لویی واسه این بچه ها و من و مایکی چیده بود بیشتر برای کم کردن استرس و ترس بچه های کوچیک پایگاه بود ولی بازم از درجه ی لذتم کم نمیشد...من واقعا این بچه ها رو دوست داشتم!
مایکل:خیلی خب پرنسسها و پرنسهای خوشکل و خوشتیپ،وقت ناهاره!کی گرسنشه؟
با موج هیجان و جیغ و جیغ و بپر بپری که با حرف جفت مهربونم بین بچه ها شکل گرفت آروم خندیدم و خیره شدم بهشون که تک تک برامون بوس میفرستادن و از اتاق موسیقی میرفتن بیرون!
با حلقه شدن یهویی دستهای یه نفر دور کمرم یهو پریدم هوا و به محض اینکه بوی بدنش رو تشخیص دادم با آرامش لبخند زدم و چشمامو بستم....
با مهربونی گردنمو بوسید و آروم و با لبخند دم گوشم زمزمه کرد:فرشته ی من به چی خیره شده؟
هانسل:به بچه ها!لبخند و انرژیشون رو خیلی دوست دارم،همیشه خوشحالم میکنن!
تا جملم تموم شد یهو کمرمو ول کرد و اومد جلوم و با چشم ریز جلوی پاهام رو زانوهاش نشست و با اخم مصنوعی خیره شد بهم!
مایکل:بله؟که بچه ها خوشحالت میکنن...منم که هیچی،پشم!
لبخند بزرگی به حسودی دوست داشتنیش زدم و بی اختیار صورتشو با دستهام قاب گرفتم ،کشیدمش بالا و محکم رو لبشو بوسیدم...
وقتی کشیدم عقب با چشمهای نصفه نیمه باز یه نفس عمیق کشید و سرشو آروم تکون داد!
مایکل:حل شد!ولی حواسم هست خرم کردیا!
آروم خندیدم و دوباره بوسیدمش و اینبار عقب نکشیدم و گذاشتم به هردوتامون آرامش بده...
آروم لبشو بوسیدم و رو لبش زمزمه کردم:هیچکس مثل تو نمیتونه منو خوشحال کنه عزیزم...هیچکس!
چشمهای خمار و خوشکلشو باز کرد و از همون فاصله ی کم خیره شد به چشمهام...
مایکل:چشمات خیلی قشنگن لبخندم...درست عین خودت!
ضربان قلبم تند شد و وقتی نفس های تندم خورد به لب و صورتش بدوم معطلی منو یکم داد عقب،رو صندلی پیانو نشست کنارم و منو نشوند رو پاهاش و دوباره و اینبار با عطش بیشتری منو بوسید...
YOU ARE READING
Broken Demon #2
Fanfictionتو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی...