Part 50

1.8K 166 0
                                    


خندم گرفت و خواستم چیزی بگم که جرارد با آرنج زد تو پهلوی الایژا که الایژا خیلی سریع و مسخره لبخند گشادی تحویلم داد!

آروم خندیدم و دستمو دور کمر هری خندون حلقه کردم که دیدم بچه ها آروم و زمزمه وار دارن سر الایژا غز میزنن که یه چیزی بگه!

خندون سرمو تکون دادم و رو به الایژا گفتم:جریان چیه رفیق؟از چیزی ناراحتی؟

جرارد:نه!

الایژا:چرا هستم!یعنی چی؟پسرا همزمان باهم حامله شدن,دختر تو به دنیا اومد،پسر من چرا هنوز تو شکم مامانشه؟

جرارد عین خون قرمز شد و آروم غر زد که بقیه خندیدن و الایژا متعجب شونشو انداخت بالا!

الایژا:خب چیه؟منم میخوام بچمو ببینم!

با خنده یه چشمک بهش زدم و با نیشخند گفتم:اینجا دیگه یه نفر مثل قبل خوش شانس نبوده،مگه نه؟

الایژا:آه فاک آف!

با خنده ی بلندی دستمو دور کمر هری سفت کردم و خندون گفتم:مثل بقیه دلیل خوبی برای رفتن تو اتاق دخترم داری؟

پسرا منتظر و امیدوار زل زدن بهش ولی الایژا یه چشم غره واسشون رفت و همونجور،بق کرده زمزمه کرد:خب...از بچه کوچولو خوشم میاد!

وقتی پسرا با خیال راحت ،آروم نفسشونو فوت کردن بیرون و جرارد آروم بازوشو نوازش کرد و با زمزمه کردن"کارت خوب بود عزیزم" سرشوتکون داد خندیدم و در اتاق دارسی رو که نیمه باز بود رو کاملا باز کردم که نیش همشون در رفت!

لویی:دخترمو بیدار کنین سرتونو از تنتون جدا میکنم!

هری:شاید لویی شوخی کنه ولی من...

قبل اینکه حرفش تموم شه جدی دستشو فشار دادم و با اخم و جدی گفتم:شوخی نبود!

هری با رضایت لبخند ملوسی زد و پسرا یکم پشمشون ریخت ولی به روی خودشون نیاوردن و سریع ذوق زده و خوشحال،همونجور که عین خر داشتن تو حالت سایلنت ذوق مرگ میشدن و تو بغل همدیگه از خوشی غش میکردن رفتن تو اتاق و درو آروم پشت سرشرن بستن!

با آرامش لبخند بزرگی زدم و بدون اینکه نگاهمو از همسر خوشکلم بگیرم,با اطمینان گفتم:دخترمون جاش پیش خانوادش امنه عزیزم,پسرا به قیمت جونشون هم شده نمیذارن دارسیمون چیزیش بشه!

وقتی با خیال راحت نفسشو فوت کرد بیرون خواستم بگم که دیگه میتونیم بریم که یهو دستمو گرفت و منو دنبال خودش کشید!

وقتی منو کوبید به در اتاقمون با خنده دستامو تو موهای خوشکلش فرو کردم و با عشق لبامو وسط راه به لبای منتظرش رسوندم و خودمو یکم کشیدم بالا که سریع دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو یکم کشید بالا که تنم از شدت لذت یکم به عقب خم شد و یه ناله از دهنم بیررن کشیده شد...

Broken Demon #2Where stories live. Discover now