Part 75

971 163 138
                                    


سلام بچه هام!مامانی برگشته و شاید باورتون نشه ولی هنوزم زندم و بشدت و خیلی خیلی خیلی زیاد دلم براتون تنگ شده!ممکنه فکر کنین چرت میگم ولی خود خدا شاهده که واقعا دلم براتون تنگ شده بود بچه ها،خیلی زیاد!

حالتون چطوره عزیزای دلم؟امیدوارم همتون خوب خوب باشین!من بالاخره برگشتم و امیدوارم غیبت طولانی مدتم باعث نشده باشه که دوستای قدیمیم رو از دست داده باشم چون من با چند تا خبر خیلی خوب اومدم و امیدوارم همتون این پست رو ببینین چون تقریبا دو سال طول کشید تا من بتونم با قاطعیت با همچین خبری برگردم!

ولی اول از همه،بریم سراغ پست جدید که یه پست بشدت توپول و جذابه،چون پست قبلی جای حساسی تموم شده بود و من به هیچ وجه نمیخوام بازم منتظر بذارمتون!برین حالش رو ببرین!

*یه اخطار کوچیک برای دوستانی که ممکنه یادشون رفته باشه،طبق پست قبل،این پست یه اسمات کامل،با جزئیات فراوون از سکس بین دوتا برادر دوقلوئه و اگه کسی دوست نداره یا به هردلیلی مخالفشه،خیلی راحت میتونه این پست رو رد کنه ولی من پیشنهاد میکنم این کار رو نکنین چون بشدت چیز باحالی از آب دراومده،منحرف هم خودتونین!

************************                                                                              

به محض اینکه پای هردومون رسید به اتاق و با یه نگاه خیلی خیلی کوتاه مطمئن شدم که اتاق رو درست اومدیم محکم کوبیدمش به در و با تموم وجود عین گرگ دیوونه ای که دیوانه وار عاشق برادر کوچیکم بودم بوسیدمش!تشنه،دلتنگ و عمیق...

با وجود حضور بیست و چهارساعته ی اون حیوونا

دم گوشمون حتی نمیتونستم درست و حسابی جفت و عشق کوچولومو ببوسم و اینکه بالاخره خونه ای پیدا کرده بودیم که توش مجبور نبودیم خودمون و عشقمونو قایم کنیم بیشتر از قبل بهم آرامش میداد و بالاخره بهم اجازه میداد اون حیوونی که تو خودم به قول و زنجیر کشیده بودمش رو آزاد

کنم...

خدای من! همیشه،یعنی بیست و چهارساعت هر روز هفته میل خیلی خیلی عمیق و شدیدی به بوسیدن و سکس باهاش داشتم!هنوز نمیدونستم این طبیعیه یا بخاطر اینه که کلا یه گرگ هیز حشری دارم و اینکه بعد از پنج سال که مطمئن شدیم مثل پدرهامون جفت همدیگه هستیم فقط چندبار یه جفت گیری موفق داشتیم کمکی به تشنگیم برای قورت دادن ایلای نمیکرد!

با حس لرزش آروم تنش و دستهای داغ و خیس از هیجانش که لرزون توی موهام میچرخیدن و منو عمیقتر میکشیدن تو بوسه لبخند عمیقی تو بوسه ی خیس و داغمون زدم که آروم و با خجالت خندید و سرشو فرو کرد تو گردنم و من تقریبا از شدت بامزه بودن برادرم زوزه کشیدم!

بی اختیار محکم گردنشو گاز گرفتم که بلند نالید و سرشو سریع خم کرد تا بهم جای بیشتری برای خوردن گردن شیرینش بده.با غرش گردنشو محکم مکیدم و وقتی دوباره نالید سریع زدم زیر رونش که بلافاصله با کمک شونه هام پرید بالا، پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و دوباره دستاشو فرو کرد تو موهام تا بتونه منو بیشتر بکشه سمت بوسه ی عمیقمون...

Broken Demon #2Where stories live. Discover now