چند دقیقه همونجوری تو بغلش موندم و وقتی حس کردم به اندازه ی کافی آروم شدم، اومدم از بغلش بیام بیرون که حس کردم دستش از روی کمرم سر خورد رو کونم و تو یه حرکت سریع و غافلگیرانه، کونم رو محکم چلوند!
با خنده لبمو گاز گرفتم، خودمو کشیدم عقب و چپ چپ نگاهش کردم که سریع نیششو باز کرد!
کالوم:خب چیه؟ یه ساعت که دیر کردیم، نیم ساعت هم روش! خودت گفتی هیچ مشکلی برای شیلد پیش نمیاد و نیاز نیست در موردش نگران باشم!
با خنده سرمو تکون دادم و با یه فشار آروم به سینش، خودمو ازش جدا کردم و با برداشتن یه حوله از قفسه ی کنار در شیشه ای، همونجور که خودمو خشک میکردم از حموم رفتم بیرون. کالوم وقتی دید واقعا قصد ندارم برگردم تو حموم و باهاش شوخی ندارم، یه آه عمیق و بلند کشید و بعد بستن آب، حوله به کمر و با لب و لوچه ی آویزون از حموم اومد بیرون.
با دیدن بق بامزه اش بلند زدم زیر خنده و بعد از اینکه نم موهام رو کامل گرفتم، رفتم سمتش و رو نوک پا واستادم و لبش رو کوتاه بوسیدم ولی قبل اینکه حتی بتونه همراهی کنه سریع کشیدم عقب!
نایل:باور کن خوشگله، بعد از تموم شدن این جنگ، یه مرخصی طولانی و پر هیجان تو این خونه خواهیم داشت! تازه میتونیم بعد از سرویس کردن دهن گرگ ماه سفید، وقتی خیالمون بابت همه چیز راحت شد، کلا جمع کنیم بیایم اینجا!
کالوم:چی؟ جدی میگی؟
وقتی دهن باز و چشم های گرد و متعجبش رو دیدم آروم خندیدم و با ابروی بالا رفته، دست به کمر زل زدم بهش!
نایل:چیه؟ فکر کردی این خونه کجاست؟ مکان؟ یه جا واسه عشق و حال و سکس؟ من این خونه رو برای زندگی با جفتم ساختم، معلومه یه روزی قراره باهمدیگه توش زندگی کنیم و قبل اینکه بخوای در مورد دوری از اون خانواده و دوستهای دیوونت اعتراضی بکنی، باید بگم که قصد دارم یکی از درهای این خونه رو به یه پورتال مستقیم به حیاط پایگاه تبدیل کنم که هر وقت دوست داشتیم بریم ببینیمشون. در هر صورت منم خیلی به اون کون گنده و مامان هری، لیام و زین عوضی، خوشگلای عمو و دوست خونخوارم عادت کردم!
وقتی نیش باز و صورت خوشنود و راضیش رو دیدم آروم خندیدم که عین پلنگ پرید سرم و محکم بغلم کرد و صورتم رو غرق بوسه کرد!
کالوم:حرف نداری نایلر!
راضی از خوشحالی جفتم، یه نیشگون از بازوش گرفتم که یهو پرید عقب و من بعد اینکه یه بوس براش فرستادم، رفتم سمت تختمون و اول با یه بکشن، به حالت اول برگردوندمش، بعد جلوی تخت زانو زدم و با بالا دادن رو تختی، دنبال چمدون بزرگی که زیر تختمون گذاشته بودم گشتم.
کالوم:فــــاک! خودت میگی الان وقت شیطونی نیست بعد اینجوری لخت جلوی تخت زانو میزنی و یه ویوی جذاب از بهشتم بهم میدی؟ این دیگه چه نوع شکنجه ایه ظالم؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/153807914-288-k516454.jpg)
YOU ARE READING
Broken Demon #2
Fanfictionتو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی...