زین:خوبی عزیزم؟
قبل از اینکه زین چیزی بگه,با هشدار گفتم:زین!
هردوتاشون متعجب برگشتن سمتم ،منم بدون اینکه اخمم رو پاک کنم با سر به زین اشاره کردم تا بیاد کنارم.
زین دوست نداشت از لیام جدا بشه ولی مخالفت نکرد و با یه نفس عمیق,آروم اومد سمتم و دستاشو تو قفسه سینش جمع کرد...
لویی:جواب پاره کردن گلوی دوست و خانوادت، بوسه و نوازش نیست زین!
زین:ولی...
لویی:ولی نداره!
با عصبانیت یه نفس عمیق نگاهمو از زین شرمنده گرفتم و برگشتم سمت لیام که با خجالت و پیشونیه قرمز سرشو انداخته بود پایین.
حرکت زین برام قابل هضم بود,منم اگه بجای اون بودم ممکن بود بجای اخم و دعوا,دوست پسرمو ببوسم ولی لیام...زین نمیدونست ولی من قبلا در این مورد با لی حرف زده بود!
بهش باز و وسیع توضیح دادم که اگه کنترلشو از دست بده ممکنه چه کارهایی وحشتناکی بکنه،بهش خط قرمز رو نشون داده بودم و واضح و روشن بهش اخطار داده بودم که نباید از اون خط رد بشه!
لویی:و حالا ما اینجاییم!هیچ کدوم از حرفامو جدی نگرفتی نه؟
زین:حرفا؟کدوم حرفا؟
یه چشم غره واسه لیام خجالت زده رفتم و به لیام اشاره کردم.
لویی:خیلی ریز به ریز واسه جناب آقا در مورد از دست دادن کنترل و خط قرمزا توضیح داده بودم,چقدر هم که حرفامو جدی گرفت!
زین:لیام!
لیام:من...من واقعا شرمندم,فقط یه لحظه کنترلمو از دست دادم!قسم میخورم,حواسم به همه چیز بود,فقط یه لحظه...
با اخم پریدم وسط حرفشو و جدی گفتم:برای یه اشتباه جبران نشدنی همون چند لحظه کافیه لیام!اینو قبلا هم بهت گفته بودم!تو میتونی جفت یا برادرتو تو همچین شرایطی بکشی و وقتی تو خونشون رنگی شدی تازه به خودت بیای و بفهمی با زندگیت چیکار کردی!همون چند لحظه،همون چند ثانیه کافیه لیام!
لیام:من...من فقط میخواستم قوی تر باشم!
زین:قوی تر؟تو همین الانش هم خیلی راحت میتون ارشد های پایگاه رو تو مبارزه شکست بدی لیام,دیگه چقدر میخوای قوی تر باشی؟
لیام:نمیخوام ضعیف باشم زین!دیگه نمیخوام حس کنم برای جفت یه آلفا ضعیفم و نیاز به مراقبت دارم!میخوام همراهت قدم بردارم...نه پشت سرت!
زین:دیوونه شدی؟
با عجله رفت سمت لیام و صورتشو گرفت تو دستاش و زل زد بهش و جدی گفت:تو پشت سر من نیستی لی،کنارمی! همیشه کنارم بودی!چه اون موقعی که ضعیف بودی و نیاز به مراقبت داشتی,چه الان که خیلی راحت میتونی گلوی یه ارشد رو پاره کنی!تو هیچ وقت برای من کم نبودی و نیستی لی...هیچوقت!تو جفتمی دیوونه!نیمه ای که کاملم میکنه... مشکلت چیه عزیزم؟
BINABASA MO ANG
Broken Demon #2
Fanfictionتو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی...