Part 12

1.4K 174 0
                                    


الایژا:حالش خوبه؟

لبخند کوچیکی به الایژا که بالاسرمون ایستاده بود زدم و سرمو تکون دادم.

لویی:آسیب دیده,چندتا استخون شکسته و پرده ی گوش پاره داره...خیلی بهش فشار اومده.

الایژا:گوش منم پاره شده!

لویی:همینطور مال من...

الایژا:اون موج چی بود لویی؟هنوز تموم تنم درد میکنه...

بلند شدم و با دقت نایل رو تو بغلم جابجا کردم و خیره به شیشه های شکسته ی پنجره های عمارت سرمو تکون دادم...

لویی:اینکه چی بود فعلا مهم نیست,نایل موفق شده،خیلی بهش فشار اومده و آسیب دیده مهم تر از همشون...نایل الان دقیقا به اندازه ی خود جفتش به جفتش نیاز داره...

سرمو شرمنده بلند کردم و به کلوم که برخلاف بقیه که تو اتاقا یا قسمت جنوبی سالن بودن,پشت در ورودی وایستاده بود و از شیشه ی شکسته ی در ,با بغض و نگرانی شدیدی زل زده بود به نایل و فقط و فقط به خاطر ستور محکم و جدیم جلو نیومده بود نگاه کردم...

لبخند بیجونی زدم و گفتم:خوبه کلوم...بیا.

به محض اینکه حرفم تموم شد,از همون شیشه ی شکسته پرید بیرون و با اشک هایی که رو گونش میچکید نایل رو که هنوز بیهوش بود,از بغلم گرفت.

با عذاب وجدان شدید و بدی جلوتر رفتم و درو براش باز کردم.لوک با دیدن نایل و کلوم سریع جلو اومد و یه مبل دو نفره رو از گوشه کشید وسط و کلوم نایل رو آروم گذاشت رو مبل.

لوک سریع چکش کرد و با نهایت ملایمتی که میشد استخون های نایل رو جا انداخت و اینکه نایل از درد جا انداختن حتی تکون هم نخورد باعث شد قلیم سنگین بشه...

هیچکس حرف نمیزد,پچ پچ نمیکرد و حرکت نمیکرد...همه نگران شیطون ترین عضو پایگاه که بیحال و بیهوش رو مبل دراز کشیده بود، بودن...

کلوم بی حرف محکم دست نایل رو گرفته بود و با بغض و بدون کنترل گوله گوله اشک میریخت و اشتون و مایکل سعی میکردن ,بدون حرف و با آغوششون آرومش کنن.

لوک:حالش خوب میشه کلوم,آروم باش.

کلوم سعی میکرد آروم باشه و سرشو تکون داد ولی هنوز داشت گریه میکرد...

اگه بلایی سرش میومد چجوری میتونستم تو چشم کلوم نگاه کنم؟الایژا گفته بود این طلسم خیلی برای نایل سنگینه,گفته بود و من لعنتی فقط به چیزی که دیده بودم فکر میکردم!

لوک یکم نایل رو جابجا کرد و از بچه ها خواست تا دور نایل رو خلوت کنن تا اکسیژن بهش برسه و خودش رفت تا یه چیزی برای درد بدن نایل و گوشش بیاره.

نایل ضعیف تر بود و ترمیم گوشش خیلی بیشتر از من و الایژا براش طول میکشید و درد تنش...زیاد بود...نباید بهش اجازه میدادم!

Broken Demon #2Where stories live. Discover now