سلام بچه ها جونم! شب خوشگتون بخیر!
الوعده وفا! قول دادم امروز یه پست دیگه خواهیم داشت، پس امروز یه پست دیگه داریم!
**************
آیلیل هنوز تو بغل هری داشت گریه میکرد و من شده بودم مثل بچه ای که اشتباهی با چوب زده بود تو چشم دوستش و انقدر کله شق بود که حاضر نشده بره سمتش و برادر بزرگترش داشت از دوستش دلجویی میکرد... نوه که هیچ، من اگه نبیره هم داشتم الان سنش از هری بیشتر بود و من حتی اون کسی نبودم که چوب تو دستش رو تو چشم یکی دیگه فرو کرده بود و اون حس سنگینی که روی سینم داشتم بدون برو و برگشت بی دلیل و مزخرف بود!
آروم دست کالوم رو ول کردم و بعد اینکه سوالی نگاهم کرد بهش اشاره کردم میخوام یکم قدم بزنم و بعد از بوسیدن گونش، همونجور که اون اطراف قدم میزدم، پس گردنم رو میخاروندم و مدام به خودم گوشزد میکردم که فقط بیخیالش شم و حرکتی نکنم که خودم رو ضایع کنم.
وقتی سایه ی چیزی رو روی خودم حس کردم سرمو بلند کردم و یه نگاه به ریشه ای که توی دو قدمیم بود انداختم...ریشه ی خودم!
نایل: ولی خوشم اومد...خاکش حاصلخیز بنظرمیاد. شرط میبندم کلی هم بهش کود گاوی دادی...هه هه! حسابی هم که رشد کرده!
با نیشخند گفتم و سعی کردم بامزه باشم که آیلیل و هری و بقیه پسرا با چشم گرد و متعجب زل زدن بهم و من دوباره خودم رو لعنت کردم. فقط باید ساکت میموندم تا خودش آروم شه!
نایل: وقتی دفعه ی پیش جای بریده ی شاخه ام رو بهم نشون دادی یکم بهم برخورد، یعنی میدونستم توی این سالها کم کرم نریختم و نسبت به بقیه وارلاک هات خیلی اذیتت کردم ولی بازم این حرکت یکم زیاده روی بنظر میرسید و من فکر میکردم منظورت از نشون دادن جای شاخه ی بریده ام اینه که اگه یه دفعه دیگه کرم بریزم و دستت بهم برسه پارم میکنی و...ام...فکر میکنم دیگه به اندازه ی کافی توضیح دادم!
زیر لبی به خودم فحش دادم و با پایین انداختن سرم رفتم سمت کالوم و تقریباً پشتش قایم شدم! یعنی هر دفعه با این دهن گشادم باید آبروی خودمو ببرم؟
سرمو وسط کمرش و بین شونه هاش تکیه دادم و وقتی بین خنده های ریزی که از اطراف میومد، بدن کالوم هم شروع کرد به لرزیدن لبمو گاز گرفتم و یه سیخونک بهش زدم تا ساکتش کنم که خنده اش شدت گرفت! حرصی خواستم دستمو از توی دستهاش بکشم بیرون و از پشت یه لگد بزنم تو زانوهاش که دیگه جرات نکنه سر همسر حامله اش بخنده که یهو سر فرفری هری از کنار شونه ی کالوم اومد تو مرکز دیدم و قبل اینکه بخوام حرکتی بزنم منو عین یه عروسک کشید سمت خودش و بعد حلقه کردن دستهای بزرگش دور کمرم، محکم بغلم کرد!
هری:مامانی مهربون منی تو! چرا انقدر خوبی جوجه ایرلندی؟
اولش خواستم بزنم تو حالش و یه تیکه ای بهش بندازم ولی بعدش با دیدن شدت و نوع ذوقی که خیلی کم و معمولاً فقط در واکنش به دارسی و من نشون میداد لبخند کوچیکی زدم و شل کردم و گذاشتم بهم عشق بده و خودمم از محبت خالصی که ازش میگرفتم نهایت لذت رو بردم!
YOU ARE READING
Broken Demon #2
Fanfictionتو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی...