Part 40

1.7K 163 8
                                    


هنگ و مات برگشتم سمت نایل و با دهن باز نگاهش کردم!

لویی:چرا گردنشو شکستی دیوانه؟

نایل:عه!خب چیکار میکردم؟اصلا همچین چیزی ممکن نیست!من نمیفهمم این بچه چجوری یادشه که چیو ازش گرفتم!وقتی نمیدونم چشه،چجوری باید درمانش میکردم؟داشت درد میکشید!

دیمن عصبی بود،خیلی هم عصبی بود...خم شد و بازوی استایلز رو گرفت و خواست بغلش کنه که محکم دستشو پس زدم و با چشم قرمز برگشتم سمتش...

لویی:حتی فکرشم نکن دیمن!بهش دست نمیزنی!دیدی که با لمست چجوری حالش رو بد کردی!بهش نزدیک نمیشی!تو شانست رو داشتی...خودت از دستش دادی!

دیمن:این حق رو نداشتین!این حق لعنتی رو نداشتین که من و عشقی که به من داشت رو ازش بگیرین!این بلا رو شما سرش آوردین!

عصبی نیشخند زدم و غریدم:بهت یه بار گفتم و دیگه تکرار نمیکنم!به استایلز نزدیک نمیشی!این پسر دیگه جفت تو نیست،میفهمی؟تو هم هیچ حقی نسبت بهش نداری،حق نداری تو زندگیش و تصمیماتش دخالت کنی...اون حق داره که دوباره عاشق بشه و زندگی کنه!

دیمن:هه!دوباره؟نمیتونی ببینی؟اون بدون من داره زجر میکشه!شما باعث شدین اینجوری زجر بکشه...شما این چاله ی لعنتی رو توی وجود و قلبش به وجود آوردین!

عصبی استایلز رو کشیدم سمت خودم و خشن گفتم:تو یه خون آشامی دیمن،تو هیچی از جفت بودن و جفت داشتن گرگینه ها نمیدونی!الان داره زجر میکشه،آره!بخاطر اینکه تو و لمست باعث میشه استایلز بیشتر و بیشتر یاد چاله ی تو قلبش بیوفته!الان ضعیفه،قلبش سوراخه ولی حداقل زندست!

دیمن:چی؟

عصبانی و با قیض برای چشم غره رفتم و استایلز رو بغل کردم و بلند شدم...

لویی:همون موقعی که استایلز و عشقش به خودت رو رد کردی کشتیش دیمن!اون نمیتونست با درد رد شدن کنارو بیاد و طبق شناختی که ازش دارم،بدون شک برای آزاد شدن از درد توی وجودش خودشو میکشت!قلبش سوراخه؟یه قسمتش نیست؟آره!ما اینکارو باهاش کردیم ولی اینجوری حداقل تونستیم زنده نگهش داریم...عشق توهم بالاخره از سرش میوفته...بالاخره گرگش فراموش میکنه عاشق یه کثافتی مثل تو شده بود!

با حرص براش چشم غره رفتم و همونجور خشک و مات ولش کردم و رفتم سمت عمارت...

کوچولوی بیچاره...استایلز مظلوم اشتباهی عاشق شده بود و قرار نبود هرگز بفهمه که دیگه چرا نمیتونه جفتش رو احساس کنه!

با ناراحتی خوابوندمش رو کاناپه و دست به کمر نگاهش کردم.با حلقه شدن دست بزرگ و گرم هری دور کمرم لبخند کوچیکی زدم و برگشتم سمت جفت دوست داشتنیم...

Broken Demon #2Where stories live. Discover now