✩𝑂𝑙𝑑𝑒𝑟𝐵𝑟𝑜𝑡𝒉𝑒𝑟 𝑬71🍫

7.1K 1.3K 56
                                    

استرس داشت.

کف دستاش حسابی عرق کرده بودن.

احساس میکرد از شدت استرس امکان داره تمام محتویات معدش رو بالا بیاره.

اولین بارش بود.

اولین باری بود که جونگکوک رو بعد از مدرسه میپیچونه تا با کسی جز اون بیاد بیرون.

نگاهی به پاساژ رو به روش انداخت.
حتی اولین بارش بود که داشت به این پاساژ لعنت شده پا میزارشت تا چیزایی رو بخره که هیچ وقت توی عمرش از نزدیک ندیدشون.

گوشیش رو از جیبش در اورد و بعد از زدن دکمه‌ی تماس با مخاطب مورد نظرش اونو پای گوشش گذاشت و منتظر شد..

بعد از چند تا بوق صدای جیمین توی گوشش پیچید : دستتو بیار بالا تا پیدات کنم...

تهیونگ هم باشه‌ی کوچیکی گفت و دستش رو بالا اورد، چند لحظه دستش رو بالا نگه داشت تا جیمین بتونه از بین جمعیت پیداش کنه.
بعد از این کار ضربه‌ی محکمی روی باسنش خورد.
نیاز نبود بترسه چون این فقط میتونست کار یه نفر باشه.
با اعتراض برگشت و به جیمین که با لبخند و نگاه شیطانی بهش خیره شده بود نگاهی انداخت.

جیمین با لحن شیطانی و آزاردهنده‌ای لب زد :انقدر شیطون شدی که بیای سکس توی بخری؟!
اونم بدون ددی کوکیت؟!

OLDER BROTHER║KOOKVWhere stories live. Discover now