✩𝑂𝑙𝑑𝑒𝑟𝐵𝑟𝑜𝑡𝒉𝑒𝑟 𝑬54🍫

7.6K 1.5K 126
                                    

منو رو پایین گذاشت و به گارسون نگاه کرد به چهرهی خندونی لب زد:
دو کاسه ی بزرگ برنج سرخ شده

کیمچی به مقدار لازم

دوگوپی یه ظرف خانواده

یه بشقاب هم سوپ خرچنگ

یه ظرف سونده با سوس

(نگاهش رو به جونگکوک که با بیخیالی داشت منو رو ورق میزد داد گفت)

کوکی تو چیزی نمیخوای سفرش بدم؟!

جونگکوک سرش رو بالا اورد به گارسون بیچاره که با دهن باز لیست سفارشای تهیونگ رو نگاه میکرد نگاه کوتاهی انداخت.

+یه لیوان اب
و یه بشقاب اسپاگتی جعفری
ممنون

پسر بیچاره بعد از یاداشت کردن موارد میخواست از میز فاصله بگیره و بره اما تهیونگ که هنوز سفارشاش کامل نشده بودن متوقفش کرد :
صبر کن من هنوز تموم نکرد
مخلفات زیاد بیار
سالادم میخوام

پسر سریع اون چند تا موردی که تهیونگ گفته بود رو توی دفترچه ی کوچیکش یاداشت کرد و ازشون دور شد.

پسر بزرگتر سری از روی تاسف تکون داد و لب زد: تو که سالاد دوست نداشتی
چرا سفارش دادی؟!

تهیونگ سریع جوابش رو داد و گفت: دارم یه رژیم سخت رو شروع میکنم

پسربزرگتر با چشمای درشت شده به تهیونگ خیره شد، اون پسر اندازه تمام مشتریا غذا سفارش داده بود الان داشت از رژیم حرف میزد؟!
با لحنی که تمسخر توش موج میزد گفت:
سالاد چاقت میکنه. انقدر به خودت زحمت نده..

تهیونگ با چشمای گرد شده و صدای استرسی لب زد :
واقعا؟!
حالا که سفارشش دادم کاری نمیشه کرد
تو باید بخوریش، شنیدم برای ورزشکارا خوبه.

جونگکوک بعد از شنیدن جواب پسر کوچیک‌تر چند تا پلک از روی ناباور زد. تهیونگ که اینقدر خنگ نبود، چرا حرف جونگکوک رو جدی تلقی کرد.
اهی از سر ناتوانی کشید. هیچوقت نمی تونست به این خرسِ خنگِ کیوت چیزی بگه. با صدای ناله مانندی زیر لب زمزمه کرد:
اخه کی توی اولین قرار رسمیش با دوست پسرش انقدر غذا میخوره؟!

بی‌شک تهیونگ از اون ادمای شسته رفته ای نبود که با چند تا تیکه گوشت وسط یه ظرف تزئین شدی بزرگ سیر بشه و بعدش گوشه‌ی دهنش رو تمیز کنه و از رستوران بزنه بیرون.

جونگکوک خوب از این موضوع خبر داشت، اونا هیچ وقت نمی تونستن جلوی هم دیگه تظاهر به باکلاس بودن کنن اونم در حالی که همچین کلمه‌ای توی دایره ی لغات تهیونگ وجود نداره.

OLDER BROTHER║KOOKVWhere stories live. Discover now