جونگکوک با شنیدن پیشنهاد تهیونگ سرش رو اروم تکون داد و موافقتش رو اعلام کرد. وقتی تا یه دقيقه بعد هیچ حرکتی از برادر کوچیک ترش ندید سرش رو کامل سمت تهیونگ چرخوند و لب زد : مگه نمیخواستی انجامش بدی؟!
تهیونگ از حالت دراز کشیده خارج شد و دو زانو روی تخت نشست.
جونگکوک هم به تبعیت از اون پتو رو کنار زد همونطور ی که به تاج تخت تکیه داده بود دستش رو دراز کرد و چراغ خواب رو روشن کرد تا چهره ی تهیونگ رو واضح ببینه.پسر کوچیک تر به چشمای برادر بزرگترش خیره شد. اروم لب زد:
د.. دیروز توی تلویزیون یه فیلم دیدم
اون خانمه میگفت
اگر کسی ر.. رو دوست داری میتونی با...هیونگی..
تو منو دوست داری؟!
جونگکوک که منتظر بود ادامه ی حرف تهیونگ رو بشنوه با شنیدن این حرف لبخندی زد و سر تکون داد، فعلِ دوست داشتن برای بیان احساساتش نسبت به تهیونگ زیاد حقیر به نظر میرسید.
تهیونگ دستش رو اروم به روی لبای خودش کشید و با صدای ضعیفی لب زد : میشه لبام رو ببوسی؟!
چشمای جونگکوک هیچ تغییری نکردن،نه شوکه شد و نه از تهیونگ متنفر...
چند ثانیه ی کوتاه رو توی سکوت گذروندن، دقیق به تهیونگ که چطور برای بوسیده شدن لباش استرس گرفته بود نگاه کرد، لبخند کوچیکی زد :
اگر این کارو کنم خوشحال میشی؟!تهیونگ اروم سرش رو تکون داد و لبخند کوچیکی زد.
پسر بزرگتر میدونست این بوسه نمیتونه یه مسئله ی عادی باشه براش، بارها دیده بود که مردا و زنای مختلف معشوقشون رو اینطوری میبوسیدن حتی توی کتابا هم اون بوسه رو با هیجان زیادی شرح میدادن...
پدر مادرش رو دیده بود که هم دیگه رو به این روش میبوسن.
میدونست اصلا این بوسه عادی نیست...چه اشکالی داشت اگر این کارو برای برادر کوچیکش انجام بده؟!
_بیا جلو تر
تهیونگ خودش رو سمت برادرش کشید و منتظر موند، قلب کوچیکش محکم به قفسهی سینش میکوبید.
جونگکوک بدون اینکه تکیش رو از تاج تخت بگیره، دستش رو پشت گردن تهیونگ رسوند و با جلو تر کشیدن سرش...
خیلی اروم لباش رو روی لبای تهیونگ گذاشت.
چند لحظه بی حرکت موند و بعد مک ریزی به لب پایین برادر کوچیک ترش زد.
دوباره کارش رو تکرار کرد...
ازش جدا شد.
به چهرهی گل انداخته ی تهیونگ نگاه کرد.
گونه های سرخ و داغش رو بوسید : حالا بهترهِ بخوابیم.
YOU ARE READING
OLDER BROTHER║KOOKV
Fanfiction[برادر بزرگتر/𝙊𝙡𝙙𝙚𝙧 𝘽𝙧𝙤𝙩𝙝𝙚𝙧]🍫 «همه چیز از اونجایی شروع شد که خانوادهی جئون تصمیم گرفتن تهیونگ رو به سرپرستی بگیرن...» ☛𝑾𝒆𝒍𝒄𝒐𝒎𝒆 𝑻𝒐 𝑭𝒐𝒙𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 🦊❈ •داستان روانشناسیه لطفا تا پارت سرخ شکیبا باشید •تمام قسمتهای داستان کوتا...