✩𝑂𝑙𝑑𝑒𝑟𝐵𝑟𝑜𝑡𝒉𝑒𝑟 𝑬33🍫

9.5K 1.7K 149
                                    

چرا از اینکه اینطوری بی‌لباس بین دستای هیونگش باشه خجالت می‌کشید.
نباید بعد از یازده سال این لمسا براش عادی میشد یا حداقل یه بار بهشون اعتراض میکرد؟!

تهیونگ از لمسای جونگکوک حس خوبی می‌گرفت.

حتی همین الان که فقط با یه باکسر مشکی روی تخت دراز کشیده بود و هیونگش روش خیمه زده بود و داشت بدنش رو نرم می‌بوسید.
اون حتی نزاشت تهیونگ پاش به خونه برسه.

دونه دونه لباسای پسر کوچیک‌تر رو با عشق و علاقه از تنش در اورد و روی تخت درازش کرد تا بدنی که تشنش بود رو کامل لمس کنه.

الان که پدر و مادرشون خونه نبودن خواسته های جونگکوک بیشتر میشد و برای داشتن هرچه تمام تر تهیونگ بیشتر و بیشتر اقدام می‌کرد.

نرفتن تهیونگ به مدرسه.

مثل نقاشی کشیدنای گاه و بیگاهش روی بدن تهیونگ و عکس گرفتن ازش .

مثل لمس‌ها و بوسه‌های دیونه‌کننده روی بدن وسوسه برانگیز تهیونگ.

و هزار و یه کار دیگه که دلش میخواست انجام بده.

تهیونگ اعتراض داشت ؟! نه .

اون دستای لعنتی که هر بار دور بدنش حلقه می‌شدن ، اون بوسه‌های سبک به تنش جلا میدادن .

روی مارک پرنگی که روی قفسه‌ی سینه‌ی پسر گذاشته بود بوسه ای زد.
تهیونگ هیسی از درد کشید و با بالا ارودن دستاش بلاخره اونا رو دور گردن هیونگش قلاب کرد.

سرش رو از توی گرن پسر بیرون آورد و به چهره‌ی گل انداختش نگاه انداخت.

گونه های سرخ شدش رو بوسید.

پیشونیش رو بوسید.

چونش رو بوسید

روی بینیش بوسه‌ای گذاشت.

روی پلکای پسر رو نرم تر از همیشه بوسید.

تهیونگ اروم چشماش رو باز کرد و به عمق چشمای هیونگش خیره شد.
جونگکوک داشت براش میخندید، خنده ای که فقط تهیونگ میتونست ببینش نه بقیه.
این بهش احساس قدرت میداد.

کنار تهیونگ دراز کشید.دستش رو زیر سر پسر گذاشت و با چرخوندنش روی پهلو، وادارش کرد که کمرش رو به سینه ی محکم خودش تیکه بده.

از توی جیب شلوارش موبایلش رو بیرون کشید و بعد از اینکه ویدیوی مورد نظرش رو پلی کرد اونو دست تهیونگ داد.

آروم زیر گوش پسر زمزمه کرد : از پسش بر میای مگه نه؟!

OLDER BROTHER║KOOKVWhere stories live. Discover now