فکرشم نمیکرد یه روز برادرش ازش بخواد همیچین بوسهی سختی رو امتحان کنن.
اون دوتا ادم توی ویدیو از زبوناشون به شکل پيچيده ای توی دهن هم دیگه فرو میکردم و..._از پسش بر میای مگه نه؟!
با شنیدن صدای جونگکوک زیر گوشش اروم به نشونهی منفی سر تکون داد.
معلوم بود که اون کارو میتونه انجام بده ولی..
اگر خراب میکرد چی؟!جونگکوک تمام احساسات تهیونگ رو از چشمای مشکیش میخوند. میدونست برادر کوچولوش چقدر برای یه کیس فرانسوی داره استرس تحمل میکنه ولی کاری نمی تونست کنه...
لباش رو به لاله ی گوش برادرش وصل کرد، نرم میکیدش و دست ازادش رو به سمت رونای خوش تراش تهیونگ حرکت داد.
با لمس شدنِ قسمت داخلی قسمت رونش، پسر لرز کوتاهی کرد. تهیونگ با صدای آرومی لب زد : نه، متوجهش نمی شم
کاملا هم در جریان اینکه باید چیکار کنه قرار گرفته بود اما فقط خجالت میکشید که این کار رو انجام بده.
شاید اگر برادر بزرگترش بهش توضیح بده خجالتش یکم بریزه و جرأتش رو پیدا کنه.تهیونگ رو به سمت خودش چرخوند. گوشی رو از بین دستاش اروم بیرون کشید و بیاهمیت پرتش کرد پایین تخت.
مچ دوتا دست پسر رو گرفت و با خیمه زدن روش، دستاش رو بالای سرش فیکس کرد.جونگکوک انگشت اشارهی دست ازادش رو به صورت افقی بین دو دو ردیف دندون مرواریدی تهیونگ قرار داد :
زیاد سخت نیست، فقط باید بزاری تمام دهنت رو اونطوری که میخوام مزه کنم.
بعید میدونم سریع ازش سیر بشم پس اگر نفس کم آوردی بهم علامت بده...تهیونگ اروم سر تکون داد و نفس لرزونش رو بیرون داد و آروم چشماش رو بست و اجازه داد برادرش هر کاری میخواد با بدنش بکنه.
شاید این ساده اجازه دادنا بخاطر حقیقتی بود که میترسید به هیونگش بگه.
حقیقت شیرینی که باعث میشد هر بار بیشتر از قبل تشنهی بوسه و لمس برادر بزرگترش بشه.
به چهرهی زیبای برادرش خیره شد، دلش نمیاومد انقدر بهش فشار بیاره.
میتونست فردا یا پس فردا یا یه زمان دیگه انجامش بده، فقط بعدا...
YOU ARE READING
OLDER BROTHER║KOOKV
Fanfiction[برادر بزرگتر/𝙊𝙡𝙙𝙚𝙧 𝘽𝙧𝙤𝙩𝙝𝙚𝙧]🍫 «همه چیز از اونجایی شروع شد که خانوادهی جئون تصمیم گرفتن تهیونگ رو به سرپرستی بگیرن...» ☛𝑾𝒆𝒍𝒄𝒐𝒎𝒆 𝑻𝒐 𝑭𝒐𝒙𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 🦊❈ •داستان روانشناسیه لطفا تا پارت سرخ شکیبا باشید •تمام قسمتهای داستان کوتا...