ای کسانی که برای جواب از بر سوال هایتان خود را به در و دیوار کوبیدید!
این پارت را با دقت مطالعه کنید چون درسته جواب همه چیز دراین پارت است اما من همان نویسنده قبلی هستم و لقمه را دور سرم میچرخانم!
گود لاک! ^~^
..
...
....
.....
......
.......وارد کافه شد و وقتی کوک رو دید که پشت میز آشنایی نشسته، نفس عمیقی کشید و جلو رفت
- سلام!
آروم گفت و روبروی جونگکوک نشست
- واو اومدی کیم؟ فکرش رو نمیکردم!
- چرا نباید بیام؟
- Hurt, I can't shake, we've made every mistake, only you know the way that I break!
|صدمه دیدم و نمیتونم تکون بخورم، ما همه جور اشتباهی کردیم، فقط تو میدونی که من چجوری شکستم!|تهیونگ خواست با کلافگی چیزی بگه که جونگکوک اجازه نداد
- میدونی حقی برای بازجویی کردنم ندارید، هیچکدومتون!
یه تای ابروی تهیونگ بالا پرید...
- نمیخوام باهات بحث کنم که حق با توئه یا نه! اما ما یه قراری داشتیم... من سوال های تو رو جواب میدم و تو سوال های منو!
- What is it about them?
|اونا چه مرگشونه؟|جونگکوک برای خودش زمزمه کرد و دوباره نذاشت تهیونگ اعتراض کنه
- با این که درجایگاه مواخذه کردنم نیستی! اما اوکی... شروع کن!
- چرا همه رو ول کردی رفتی؟
جونگکوک بخاطر سوال پیش و پا افتاده اش خندید
- We wish never learn to fly!
|کاش هیچوقت پرواز کردن رو یاد نمیگرفتیم|- کوک درک میکنم که میخوای کول بنظر برسه اما واقعا اینجوری گیجم میکنی میشه درست حرف بزنی؟
جونگکوک شونه بالا انداخت و تو دلش به تهیونگ خندید
- اهنگ گوش نمیدی؟
- بیلی رو دوست ندارم!
- من دوستش دارم!
- برام مهم نیست!
جونگکوک با صدای بلند زد زیر خنده، جوری که چندنفر برگشتن سمتشون و نگاهشون کردن
- چته؟
جونگکوک اشک گوشه چشمش رو پاک کرد
- هیچی... این از جواب سوال اولت! بعدی؟
- تو که چیزی نگفتی!
- تو که گفتی!
- داری اعصابم رو خرد میکنی!
جونگکوک خمیازه ایی کشید و سعی کرد نشون نده از گیج کردن پسر روبروش خوشحاله...
- چرا ترکتون کردم ؟
YOU ARE READING
On My Way
Fanfiction_ چرا اینجوری شدی؟ + این چیزا رو دوست نداشتم... سر راهم قرار گرفتن!