on my way(p.38)

2.1K 358 122
                                    

لای پلک هاش رو باز کرد و لعنت فرستاد که دوباره نفهمیده کی خوابش برده!

توی خونه تنها بود و همچین قصری هم نبود که بخواد دنبال کسی بگرده یا صداش رو بگیره سرش... پس فقط خیلی آروم شماره نامجون رو گرفت

- چه عجب... همین الان یونگی یادت کرد!

- سلام... چی گفت؟

- آها سلام... هیچی گفت به امید خدا تهیونگ به خواب مرگ رفته!

- کجایین؟

جواب پارت دوم رو نداد...
کل کل دو بخشی فقط مخصوص جونگکوکش بود!

- بیمارستان!

تهیونگ به ثانیه نکشید که بلند شد و سوئیچ ماشینش رو از روی میز کوچیک کنار مبل قاپ زد

- آدرس بیمارستان رو برام مسیج کن!

.
.
.

تهیونگ به پوکر ترین حالت ممکن روی نیمکت نشسته بود و عصبی پای چپش رو به زمین می کوبید

- کیم نامجون تو مزخرفترین آدم زندگی منی!

با حرص زیرلب غر زد و پوف کرد

- برای چی؟ تقصیر منه دوست پسرت سردرد گرفته؟

- نه اما نیاز نبود برای سردرد جونگکوک منو تا سرحد مرگ بترسونی!

نامجون با قیافه «حالا مگه چی شده؟» نگاهش میکرد

- خب میدونم چی میگی! اما کسی که نذاشت من حرف بزنم و گوشی رو قطع کرد تو بودی!

- و کسی هم که آدرس یه بیمارستان رو برام فرستاد تو بودی!

- خب تو ازم آدرس یه بیمارستان رو خواسته بودی!

تمام اون جو داشت یونگی و جونگکوک رو ایگنور میکرد که از خنده پاره شده بودن، حتی جونگکوک رسما داشت چمن های کف پارک رو میخورد!

- خب چون تو بهم گفته بودی که بیمارستانی!

نامجون سعی کرد منطقی توضیح بده

- خب ببین... ما توی داروخانه بودیم که تو بهم زنگ زدی! زمانی که ازم پرسیدی که کجاییم، از در داروخانه اومدیم بیرون و روبرومون یه بیمارستان بود! منم قاطی کردم اشتباه گفتم!

- من از سر تا ته ماشین عروسکم بخاطر قاطی کردن جنابعالی خط افتاده!

- یا اینقدر گندی که با گواهینامه الکیت زدی رو گردن من ننداز! حالا چرا حرص میخوری؟ من گفتم بیمارستانیم، نبودیم! اشکال نداره روبروش که بودیم!

- کیم نامجوووووون!

تهیونگ نعره زد و سرش رو محکم به دسته نیمکت کوبید

- ترو خدا بس کنید من جر خوردم!

یونگی وسط خنده به زور گفت و جونگکوک هم با سر تایید کرد

On My WayWhere stories live. Discover now