on my way(p.26)

2.2K 398 235
                                    

آقا پارت قبل رو رسما تو خواب نوشته بودم چقدر غلط داشت!
ولی اشکال نداره موجبات خنده و شادیتون فراهم شد ^^

.....

- اومدید بهم چشم غره برید؟

یونا با کلافگی گفت و با دستش موهاش رو عقب داد، اما موهای لختش دوباره رو صورتش ریختن

نامجون نامحسوس به خانم مسن و تقریبا تپلی که خودش رو گوشه حال خونه مشغول کرده بود، نگاه کرد و یونا نفس عمیقی کشید

- خانم کانگ؟ میشه گردگیری رو بزارید برای بعد؟

بعد از حرف یونا، پیرزن بیچاره سریع بساطش رو جمع کرد و بیرون رفت

- حالا بگید چه خبره؟

تهیونگ به جلو خم شد و یه تای ابروش رو بالا انداخت

- قبل از اینکه چیزی بپرسم، باید بدونی حوصله پیچونده شدن رو ندارم! هرچی پرسیدم مثل آدم جواب میدی چون اگه بفهمم سرکار گذاشتیم بدجور قاطی میکنم!

حرصی حرف زدن تهیونگ کمی ریشه تو زمینه بدی که از اون دختر تو ذهنش بود، هم داشت

- ترسیدم آقای؟

- کیم تهیونگ!

- بله آقای کیم... پس اول میشه بپرسم آدرس خونه من رو کی به شما داده که قبل از برادر جونگکوک جلوی در خونه من بودید؟

تهیونگ تعجب کرده بود، اما امکان نداشت وا بده

- ما با هم اومدیم!

یونا پوزخند زد

- تو هشت دقیقه زودتر رسیدی کیم تهیونگ شی!

تهیونگ خودش هم اینقدر دقیق محاسبه نکرده بود چقدر تو ماشین نشسته

- اوکی پروفسور تو مچم رو گرفتی، اما آدرس خونتون رو نامجون برام مسیج کرده بود!

یونا دست به سینه شد

- از اول هم برام مهم نبود... فقط میخواستم بفهمی با بچه طرف نیستی که قصد داری با حرف منو بترسونی!

تهیونگ هم متقابلا نیشخند زد

- در حدی نمیبینمت که چیزی رو بهت ثابت کنم یا بخوام فیزیکی تهدیدت کنم!

سه ثانیه بعد از تموم شدن حرف تهیونگ، صدای قهقه های بلند یونا پذیرایی خونه رو گرفت و بنظر جفت پسرها یونا کمی... ترسناک بود؟

- از تبعیض جنسیتی بیزارم آقای کیم!

اشک جمع شده از خنده رو از گوشه چشمش پاک کرد و لبخند خانومانه ایی زد

- میشنوم!

ایندفعه نامجون کمی سمت یونا به جلو متمایل شد

- آخرین باری که جونگکوک رو دیدی کی بوده؟

- سه روز پیش!

برق خشم از چشمهای بی صبر تهیونگ گذشت

On My WayWhere stories live. Discover now