on my way(p.3)

4K 654 66
                                    

بعد از ترجمه کامل و دوباره متن دیروزی میتونست یه
قرارداد خاص رو با خونش امضا کنه

(( جئون جونگکوک یه عوضی مظلوم نماست که وقتی میخواد به بدترین حالت ممکن بچزونه، بزرگی لبخندش بامقدار گندی که زده رابطه مستقیم داره، کشتن این فردقانونی نیست و از نظر عقلانی کاری رقت انگیز و احمقانه برای فردی در شرایط کیم تهیونگه...سر به نیست کردنش با توجه به رابطه دوستی که با برادربزرگش داره نامردیه حتی با اینکه میدونه نامجون هم عاصی شده.
تنها راه اذیت کردنش مانع دختر بازی شدنشه و تنها راه مانع دختر بازی شدنش هیونگشه.با وجود اینکه از تهیونگ کوچیکتره اما ممکنه در شرایطی
دست به جویدن یقه پیرهنش هم بزنه، غیر رسمی حرف زدنش که عادیه!
و اینکه خودش دوست داره زنده زنده دفن بشه و تهیونگ هم تو زندگی قبلی گورکن بوده:-\
و این موجود نمونه بارز خود کرده را تدبیر نیست نیزهست، پس مانند یک خودکرده با او رفتار کنید))

و تهیونگ میتونست که روی خونش چسب دوقلو میزنه تایه وقت از روی اون قرارداد پاک نشه

- جئون رو بفرست اتاقم!

پشت تلفن به منشی دوست داشتنی و خرابکارش گفت، به صندلیش تکیه داد و منتظر جونگکوک شد
بعد از پنج دقیقه در اتاقش رو زدن

-بیا تو!!

با تحکم گفت و اول یه کله مو مشکی و بعد هم هیکل جئون جونگکوک از در داخل اومد

- احضارم کرده بودید؟؟

با لبخند ریزی که نشون میداد هنوز گندی زده نشده گفت وکمی تعظیم کرد
این رفتار دوستانه نشون میداد یه طوفان تو راهه و یه ضدحمله نیاز داشت

- قهوه میخواستم!!

جونگکوک خندید و نزدیک میز شد تا فنجون خالی تهیونگ رو از رو میز برداره

- رئیس عاشق قهوه هام شدی؟؟

جونگکوک با نیشخند رو مخی گفت تهیونگ دستش روسمت فنجون قهوه برد و زودتر بلندش کرد

- نه عاشق طرز راه رفتنت شدم!

فنجون رو نزدیکش گرفت و نیشخند واضح تری زد

- عادیه رئیس خیلی ها عاشق طرز راه رفتن منن، تازه اینیه موردشه!

تهیونگ خندید و فنجون رو تو دست دراز شده جونگکوک رها کرد

- آره مخصوصا وقتی مستی و با یه عده هرزه راه می ری،اوه مای گاد نامجون که ممکنه از دیدنش دیوونه بشه!!

همین که جونگکوک با حرص چرخید تا مجبور نشه جوابی بهش بده، تهیونگ پاش رو جلوش دراز کرد و پسر حرصی تقریبا یک متر رو با مغز جلو رفت و شانس آورد که پخش زمین نشد

- اوه ساری، یاد راه رفتنت افتادم دست و پام شل شد!!

جونگکوک نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو بست تا همونجا مرتکب قتل نشه
از در بیرون رفت و چند دقیقه بعد با سینی قهوه و چندبسته شکر کنارش برگشت
تهیونگ متکبرانه به صندلی تکیه داده بود و تاب میخورد
جونگکوک که میخواست سینی رو به آبدارخونه برگردونه نزدیک میزشد تا قهوه و شکر ها رو روی میز بزاره.

On My WayWhere stories live. Discover now