on my way(p.32)

2.2K 354 193
                                    

لپ تاپ رو از کیفش بیرون کشید و با چشمهای چهارتا شده به پسر خوشحال روبروش زل زد

- رئیس کیم؟ این چیه؟

تهیونگ لبخندش رو بزرگتر کرد و کمی تو جاش وول خورد

- لپ تاپ!

چشمهای جونگکوک تو حدقه چرخیدن

- واو اطلاعات عمومیت من رو عاشق کرد... دارم میگم این به چه درد من میخوره؟

با حرص گفت اما لپ تاپ HP ی سفید رنگ رو کاملا با احتیاط روی میز گذاشت

- خب بکار که میاد... اما من یه درخواست خاص دارم! برام کار کن!

جونگکوک پوزخند زد

- میخوای بکنی چرا اینقدر خرجش رو میبری بالا؟ نکن سرم گیج میره!

تهیونگ با حرص پلک هاش رو بهم فشرد...
دلش برای کوکی مظلوم تنگ شده بود!

- خسته نمی شی؟

- از چی؟

- چرت و پرت گفتن!

با حرص گفت و دستش رو روی لپ تاپ کشید

- بیا همون کاری که توی شرکت میکنی رو تو خونه ات بکن! درک میکنم نمیخوایی به شرکت بیایی، نامجون، آدم های قدیمی!

با لبخند از سر رضایت جونگکوک، لحن مهربونی که داشت رو خشن کرد

- البته فعلا حق داری، خودت رو قایم کنی. بعد از یه مدت باید برگردی خونه!

جونگکوک پوزخند تلخی زد

- تهیونگ! اینقدر سعی نکن من رو برگردونی خونه.

- چرا؟

تهیونگ عصبانیت جونگکوک رو درک میکرد، اما اینم حدی داره!
میتونست بفهمه چرا کوک از خونه با عصبانیت بیرون زده... اما دلیل التماس های تلخش برای برنگشتن رو درک نمی کرد.

- فرداشب بچه ها میخوان بیان خونه ام، توام میایی؟

- برای چی میان؟

تهیونگ تعجب کرده بود و جونگکوک زیرلب میخندید

- یه دورهمی دوستانه، ماهی دو سه بار شاید هم بیشتر انجامش میدیم!

- حالا چرا هربار خونه تو؟

- این ماه مکان از منه!

گفت و بلند بلند خندید و تهیونگ فکر کرد « خدایا لطفا شفاش بده!»

.
.

- تهیونگ محض رضای حضرت کت و شلوار! توی لعنتی یه کمد پر لباس داری نمیشه فقط یکیش رو بپوشی؟

یونا با بیچارگی داد زد و چنگی به موهای خودش انداخت و مطمئن بود، اگه بهونه گیری های تهیونگ ادامه پیدا کنه چنگ بعدی تو موهای اون کشیده میشه!

On My WayWhere stories live. Discover now