on my way(p.34)

2K 342 88
                                    

با چشمهای پف کرده که حاصل خواب طولانیش بود به آشپزخونه رفت و با دیدن تهیونگ، همون چشمها به گردترین حالت ممکن دراومدن

- تو اینجایی؟ مگه دیشب نرفتی؟

- کلید خونت رو از یونگی گرفتم!

درحالی که یه سری وسیله تو کابینت ها جابجا میکرد گفت و جونگکوک اخم ظریفی کرد

- دور از جون من خیلی بیجا کردی شما...!

تهیونگ هیچ ریکشنی نشون نداد و به کار خودش ادامه داد

- حالا هرچی... کنجکاوم که کلید خونه من به چه درد تو میخوره؟ من که خودم در رو به روی ساقی و یاغی باز میکنم!

تهیونگ خندید و شونه بالا انداخت

- آخه ممکنه تجدید نظر کنی.

جونگکوک منظورش رو نگرفت و فقط دنبالش راه افتاد و وقتی دید وارد دستشویی شده، فهمید نمیتونه بیشتر جلو بره...
اما تهیونگ وارد شد و در رو باز گذاشت

- فکر کردی چه غلطی داری میکنی کیم تهیونگ؟

داد زد و سعی کرد نذاره دست تهیونگ حرکت کنه اما دیر شده بود...
تهیونگ همه بسته هاش رو تو دستشویی ریخته بود و روشون سیفون کشیده بود

- لعنت به کل وجودت! از کدوم گوری بیارم دوباره بخرم؟

تهیونگ شونه هاش رو به لپش رسوند و لبخند مستطیلی زد

- خب نخر!

- نخند مادر فاکر... پول داری دوباره بگیرم که خیلی لاکچری همه رو ریختی تو چاه فاضلاب؟

تهیونگ ایندفعه پوکر شد

- نمی فهمی یا خودت رو زدی به خنگی؟ قرار نیست بخری جونگ!

جونگکوک پوزخند واضح و صداداری زد و پشت تهیونگ از دستشویی خارج شد

- هرچی میخوای بگو من به کونمه. فقط میدونم حق نداشتی اون کارو کنی!

تهیونگ روی مبل ولو شد و چشمک زد

- فور وات بیب؟ تا جایی که یادمه پولش رو خودم داده بودم!

جونگکوک مثل بچه های تخس، یه پاش رو زمین می کوبید

- من اون کوفتی رو امروز احتیاج دارم!

- میدونم!

- کیم تهیونگ اینقدر اون دهن ساکی رو برای زر زدن استفاده نکن... اگه تا پنج ساعت دیگه برام جور نکنی، بعد از دار زدنت گوشتت رو می ریزم جلو سگ و استخوانهات رو آتیش میزنم و خاکسترش رو می ریزم تو همون دستشویی و همون سیفون رو روش می کشم!

بعد از اون همه تهدید، تهیونگ فقط خندید

- اوکی اما زیاده روی نیست؟

نگاه گیج جونگکوک مجبورش کرد بیشتر توضیح بده

- من شنیده بودم مصرف شیشه باعث اغتشاش شعور میشه اما تو عنفوان جوانی این حجم از بیشعوری زشته ها...!

On My WayWhere stories live. Discover now