on my way(p.11)

2.7K 534 94
                                    

پوفی کشید و دستش رو روی میز جا به جا کرد
داشت از شدت کنترل کردن خودش خفه میشد....
جونگکوک تا جایی که میتونست خورده بود و حالا با مغزی که داشت تو الکل دست و پا میزد آویزون گردن تهیونگ شده بود و به چپ و راست حرکتش میداد

- اگه یکم دیگه ادامه بده از کمر ساقط میشی!

نانا گفت و تهیونگ لبخند حرصی زد

- الان هم شدم که هنوز نزدم لهش کنم!!

جونگکوک از حرکت دادنش به چپ و راست دست کشید و بعد از یکم دقت تو صورتش با حالت کشیده ایی جواب داد

- تو خیلی گوه میخوری که دست رو من بلند کنی!!!

و ایندفعه تکون دادن هیکل رئیسش رو وقتی که داشت با بازوهاش خفش میکرد، به عقب و جلو شروع کرد...
از شدت تاکیدی که جونگکوک روی کلمه گوه داشت جینا خندش گرفت اما بقیه با تعجب نگاه میکردن و تهیونگ هم کارد میزدی خونش در نمیومد.

- برو گمشو اونور تا همونی که گفتی رو نکردم تو حلقت!

و جونگکوک رو هل داد...
کوکی مثل بچه ها سرجاش آروم گرفت و بغض مصنوعی کرد

- تو خیلی با من بدی

و سرش رو به میز کوبید

- این چرا اینجوری میکنه؟؟

تهیونگ رو به سئونگ ایل پرسید و با قیافه درهم به جونگکوکی اشاره کرد که حالا داشت با خنده سرش رو محکم به میز میکوبید و بعد از چک کردن اینکه هنوز خون نیومده هربار محکمتر انجامش میداد

- این کلا عادت های مستی مزخرفی داره، ظرفیت الکل هم نداره... امشبم زیاده روی کرده

یوهیول پوزخند زد

- کارمون دراومده!!

تهیونگ با حرص یقه کوک رو گرفت و ضربه آرومی به پیشونیش زد

- نکن مغز نداشتت رو بگا دادی!

داد آرومی هم زد و کوک مظلومانه آروم گرفت
تهیونگ به چشم میدید که همشون مستن اما نه اونقدر که نفهمن دورشون چخبره؟!
خود تهیونگ بخاطر الکل دمای بدنش بالا رفته بود اما در بدترین حالت مستی رانندگی کرده بود و هیچوقت تو خراب ترین حالش هم اینجوری خودزنی نمی کرد

- من الان با این چیکار کنم؟

درمونده غر زد و جینا پلک هاش رو بهم فشرد

- زنگ بزن نامجون، هربار کوک مست میکنه اون لاپوشونی میکنه

تهیونگ هیچی نگفت و پیک دیگه ایی برای خودش ریخت
به هرحال میتونست زنگ زدن به نامجون رو برای وقتی بزاره که میخوان برن خونه...
نه الان که همه نشسته بودن و کسی قصد پاشدن نداشت

می شنید که رفیقهای جونگکوک دارن میگن و میخندن اما خودش حوصله نداشت قاطیشون بشه
صدای موزیک رو مخش بود و خودش هم فقط میخواست یکم از این دنیای مزخرف فاصله بگیره...
تو همین فکرها بود که نفهمید چند شات خورده؟
تا اینکه بطری از دستش کشیده شد

On My WayWhere stories live. Discover now