زین کیف حمایل و اسلحه هارو روی میز گذاشت و یکیشونو برداشت و خشابشو جا انداخت
امروز آخرین روز بود و همه تو خونه ی زین جمع شده بودن
از خرده پاهایی که زیر دست زین بودن تا بزرگانی که میخواستن رقیبشونو کنار بزنن
و نیثن هم به تبعیت زین یه اسلحه برداشت
-نه اون خوب نیست نمیشه از پشت شیشه باهاش شلیک کرد
زین گفت و اسلحه اشو عوض کرد-ممنون
نیثن گفت و زین بهش لبخند زد-به چی زل زدی؟
زین که نگاه سنگین نیثن رو رو خودش حس میکرد پرسید-هیچی...
اینو گفت و جلیقه ی ضد گلوله رو برای خودش بستزین یه نقشه برداشت و روی میز گذاشت
-تو کیف همتون این نقشه هست تنها کاری که باید کنین اینه که...تو مکانهایی که مشخص شده بمب گذاری کنین
#$%$#
موهای خیسشو پشت گوشش انداخت و حوله ای رو که بعد از حموم دور سینه اس پیچیده بود باز کرد
با لبخند به بازتابش تو آینه نگاه میکرد
و دستشو پایین شکم کوچولوش گذاشت که با باز شدن ناگهانی در خشکش زددوباره اون...
-زین لعنت بهت میشه به حریم خصوصیم احترام بذاری و قبل از وارد شدن در بزنی؟
کهلانی در حالیکه سریع حوله رو دور خودش میپیچید با دستپاچگی گفت-مگه چیزی مونده که من ندیدم؟
زین با لحن کشداری گفتو بدون اینکه چراغو روشن کنه اومد و روی تخت کهلانی دراز کشید
-تو مستی؟
کهلانی اخم کردو وقتی چراغو روشن کرد نفسش حبس شد و دستشو جلوی دهنش گرفت
یه سوختگی بزرگ روی شونه ی زین بود
نه یه سوختگی معمولی
پوست اون ناحیه سوخته بود و گوشت برهنه اش داشت باعث میشد کهلانی بخواد بالا بیاره-زین چه بلایی سرت اومده؟
وحشتزده گفت و کنارش روی تخت نشست و به سوختگی روی شونه اش نگاه کرد:من میرم جعبه ی کمکهای اولیه رو بیارم
ولی قبل از اینکه بلند شه دستش کشیده شد و با جیغ کوتاهی روی سینه ی زین افتاد و با وحشت دستشو روی شکمش گذاشتولی سریع برش داشت تا زین نبینتش
-نرو... پیشم بمون...
-لعنتی این مسخره بازی ها رو درنیار برو بیمارستان
و با حس بوی الکل حالش بهم خورد:زین تو مست کردی؟-یکم مشروب داشتم ریختم روی زخمم خودمم ازش خوردم
-نیثن کجاست؟
-چیه؟نگرانشی؟
-بهت میگم نیثن کجاست
کهلانی داد زد اما وقتی زین غلت زد و روش خیمه زد ساکت شد با ترس بهش نگاه کرد-انقدر اسمشو نیار
-اون کج...
لباش با یه بوسه ی بیحال ی زین بسته شدزین کمی با لباش بازی کرد و ازش جدا شد
-چرا داری میلرزی؟
کهلانی لبشو گاز گرفت و جوابشو نداد:از من میترسی؟-نباید بترسم؟توگفتی ازم متنفری
-ایکاش میشد بفهمی منظورم چی بود
-مگه "ازت متنفرم" میتونه معنی دیگه ای داشته باشه؟
-شاید...
-چه معنی ای؟
زین جواب نداد:بهم نمیگی نه؟پلکای زین روی هم افتاد و از هوش رفت
و درست لحظه ایکه کهلانی حس میکرد قلبش لرزیده زمزمه ای شنید که خردش کرد
-هری... هری...
ВИ ЧИТАЄТЕ
LuvWar
Фанфікиاونا یادشون نمیومد که من کیم و هویتم براشون فقط درد بود پس گذاشتم تو فراموشی بمونن و خودم... سرم به انتقام گرمه