Chapter 58

176 24 3
                                    

-میخوام اسم اون بیماری که با من تو تصادف بوده رو بدونم

-بهتون که گفتم امکانش نیست

-من باید بدونم اون کی بوده... لعنتی من بعد از اون تصادف حافظه ی لعنتیمو از دست دادم اون ممکنه منو بشناسه

-آقا بهتره ی دردسر درست نکنین
زن جوونی که مسئول پرونده ها بود اینو گفت و رفت و کساندرا  با حرص مشتشو به دیوار کوبید
@#$#@

تو تاریکی به سقف زل زده بود که گوشیش زنگ خورد و بدون اینکه چک کنه که کیه جواب داد

-بله ؟

-سسسلااااممم
صدای کشدار کساندرا تو گوشش پیچید و اخم کرد

-کساندرا ؟
با تعجب پرسید

-اره... نه...
با خنده گفت :نمیدونم من نمیدونم کیم

-مستی ؟
سرجاش نیمخیز شد

-بدجورررر
با لحن کشدار گفت و خندید

-خب زنگ بزن به یکی ببرت خونه
زین گفت

-کندال خارج از شهره بجز اون کسیو ندارم درضمن کی میره خونه ؟من میخوام حال کنم
با لحن مسخره و بچگونه ای گفت که با صدای بمش حتی مسخره تر شد

-کجایی ؟
بسردی پرسید

-پیدام کن.. مثل همیشه پیدام کن

انگار یه چیزی مثل سم تو رگهای زین جاری شد و لرزید

فلش بک

-اگه از هم جداشیم... ؟؟

-پیدات میکنم.. مثل همیشه که پیدات میکنم
زین گفت و بی توجه به درد لب پاره شده اش هری رو بوسید

پایان فلش بک

-الو ؟...کساندرا جواب بده...هری!
زین لبشو بخاطر اسمی که مدتها حتی تو ذهنش دفن کرده بود و به زبونش اومده بود گاز گرفت درحالیکه نمیدونست دیوارا موش دارن

کهلانی نیشخندی زد و قبل از اینکه زین کتشو برداره و از اتاقش بره بیرون رفت و پشت یه گلدون مخفی شد

-هیییی
کساندرا اولش با عصبانیت داد زد ولی بعد با خنده گفت :مگه مامانمی ؟

-کساندرا میشه بس کنی ؟اصلا بامزه بنظر نمیای
درحالیکه بازوی کساندرا دور گردنش بود و داشت بسختی اونو بسمت اتاق خوابش میکشید گفت

-من بامزه ام... تازه کلی جک ناک ناک بلدم

-فقط ساکت بمون

-ناک ناک

-کساندرا اگه بخوای جکهای مسخره اتو شروع...

-هی اینجا چه خبره ؟
صدای کهلانی حرف زین رو برید و باعث شد زین و کساندرا بسمتش برگردند

LuvWarWo Geschichten leben. Entdecke jetzt