-نمیخوای هریو ببینی ؟
نیثن گفت
ولی زین جوابی نداد-برای اینکه قفل خاطرات بازشه مدام داره چیزای وحشتناک خواب میبینه
-اونا فقط کابوس نیستن...بهش بگو نترسه چون هرچقدرم دردناک بنظر برسه،گذشته ؛تموم شده
زین اینو گفت و از کنار نیثن رد شد ولی هنوز از چهارچوب در بیرون نرفته بود که نیثن پرسید :کی میخوای حمله رو شروع کنی؟
-زمانش خیلی نزدیکه
@#$%$#@
-تو چی میخوای ؟نکنه از طرف رییس اشغالت اومدی
کندال گفت و موضع مخالف خودشو سریعا اشکار کرداین اولین بار نبود که کهلانی نگاههای بد از خانمها دریافت میکرد
ولی اینبار اولین باری بود که حق رو به طرف مقابلش میداد-اگه اشکالی نداشته باشه میخوام با کساندرا تنها حرف بزنم
کندال دهنشو باز کرد تا جوابشو بده که صدای زنگ متوقفش کرد
و رفت درو باز کرد و با دیدن زین خواست اونو سریعا ببنده که زین پاشو گذاشت لای در و جلوشو گرفت و بعدم خیلی راحت کنارش زد و وارد خونه شد
هری و کهلانی با شنیدن صدای جیغ کوتاه کندال تو راهروی ورودی هردوشون سرشونو برگردوندن و ایستادن
و با دیدن زین خون تو جریان رگ هردوشون منجمد شد-تو اینجا چیکار میکنی؟
کهلانی با تعجب پرسید-این سوالیه که من مشتاقم جوابشو بهم بدی
زین با عصبانیت گفت-جوابتو نمیدم چون بهت ربطی نداره که بدونی
کهلانی گفتزین به مچ دست کهلانی چنگ زد
-ولم کن...
کهلانی اعتراض کرد:بهت میگم ولم کن-فردی کجاست؟
زین با شنیدن این کلمات هری سرجاش خشک شد ولی خیلی زود نادیده گرفت و کهلانی رو باخودش کشید تا ببره-بهم بگو فردی کجاست لعنتی...
هری داد زدزین برنگشت سرجاش ایستاده بود و مچ کهلانی که دست از تقلا کشیده بود تو دستش بود
-لعنتی جواب بده....
هری بلند تر داد زد و خواست به زین حمله کنه که کندال جلوشو گرفت و اونو تو بغلش گرفت-کساندرا آروم باش
اما هری نمیخواست آروم بشه اشکها و کلافگیهاش فقط برای دونستن مکان فردی بود
-بگو پسر کوچولومون کجاست!!
هری با بغض داد زد-مرده... من کشتمش...
اینو گفت و بدون اینکه برگرده کهلانی رو با خودش کشید و برد و سوار ماشین کرد
YOU ARE READING
LuvWar
Fanfictionاونا یادشون نمیومد که من کیم و هویتم براشون فقط درد بود پس گذاشتم تو فراموشی بمونن و خودم... سرم به انتقام گرمه