Chapter 62

123 18 1
                                    


-نمیخوای هریو ببینی ؟
نیثن گفت
ولی زین جوابی نداد

-برای اینکه قفل خاطرات بازشه مدام داره چیزای وحشتناک خواب میبینه

-اونا فقط کابوس نیستن...بهش بگو نترسه چون هرچقدرم دردناک بنظر برسه،گذشته ؛تموم شده

زین اینو گفت و از کنار نیثن رد شد ولی هنوز از چهارچوب در بیرون نرفته بود که نیثن پرسید :کی میخوای حمله رو شروع کنی؟

-زمانش خیلی نزدیکه

@#$%$#@

-تو چی میخوای ؟نکنه از طرف رییس اشغالت اومدی
کندال گفت و موضع مخالف خودشو سریعا اشکار کرد

این اولین بار نبود که کهلانی نگاههای بد از خانمها دریافت میکرد

ولی اینبار اولین باری بود که حق رو به طرف مقابلش میداد

-اگه اشکالی نداشته باشه میخوام با کساندرا تنها حرف بزنم

کندال دهنشو باز کرد تا جوابشو بده که صدای زنگ متوقفش کرد

و رفت درو باز کرد و با دیدن زین خواست اونو سریعا ببنده که زین پاشو گذاشت لای در و جلوشو گرفت و بعدم خیلی راحت کنارش زد و وارد خونه شد

هری و کهلانی با شنیدن صدای جیغ کوتاه کندال تو راهروی ورودی هردوشون سرشونو برگردوندن و ایستادن
و با دیدن زین خون تو جریان رگ هردوشون منجمد شد

-تو اینجا چیکار میکنی؟
کهلانی با تعجب پرسید

-این سوالیه که من مشتاقم جوابشو بهم بدی
زین با عصبانیت گفت

-جوابتو نمیدم چون بهت ربطی نداره که بدونی
کهلانی گفت

زین به مچ دست کهلانی چنگ زد

-ولم کن...
کهلانی اعتراض کرد:بهت میگم ولم کن

-فردی کجاست؟
زین با شنیدن این کلمات هری سرجاش خشک شد ولی خیلی زود نادیده گرفت و کهلانی رو باخودش کشید تا ببره

-بهم بگو فردی کجاست لعنتی...
هری داد زد

زین برنگشت سرجاش ایستاده بود و مچ کهلانی که دست از تقلا کشیده بود تو دستش بود

-لعنتی جواب بده....
هری بلند تر داد زد و خواست به زین حمله کنه که کندال جلوشو گرفت و اونو تو بغلش گرفت

-کساندرا آروم باش

اما هری نمیخواست آروم بشه اشکها و کلافگیهاش فقط برای دونستن مکان فردی بود

-بگو پسر کوچولومون کجاست!!
هری با بغض داد زد

-مرده... من کشتمش...
اینو گفت و بدون اینکه برگرده کهلانی رو با خودش کشید و برد و سوار ماشین کرد

LuvWarWhere stories live. Discover now