Chapter 61

108 16 0
                                    

کهلانی لیوان قهوه رو به نیثن داد

-جدا دیگه نباید مست کنی

نیثن همونطور که شقیقه اشو میمالید لیوان رو از کهلانی گرفت
-ممنون
و یه قلپ ازش خورد :با زین رفته بودم

-چرا ؟مگه اون به برادرت...
نتونست جمله اشو کامل کنه و لبشو گاز گرفت

-تجاوز کرده ؟
نیثن با پوزخند تلخی جمله ی کهلانی رو کامل کرد

-من نمیفهمم تو چرا از اول با زین همدست شدی

-چون کنجکاو بودم...

-چرا ؟چشتو گرفته بود ؟

نیثن به جک مسخره ی کهلانی خندید

-اون هربار مست میشد یه سری دری وری میگفت... مثل... هری میکشمشون... اونا تقاصشو پس میدن... یا دلم برات تنگ شده...
میخواستم بدونم این هری کیه که منو مدام باهاش اشتباه میگیره وقتی مسته اصلا چرا من ؟

-جوابتم پیدا کردی ؟

-اره... زین بهم گفت...
لیوان قهوه رو تو دستش چرخوند :مادرم...آنه قبل از اینکه با پدرم ازدواج کنه یه بچه داشت... ولی پدرش بچه رو ازش میگیره که موقعیت ازدواجشو از دست نده... و خب... اونو میفروشه...

-وات د فاک ؟

-اره... اون بچه اسمش هری بود... مادرم خیلی تلاش کرد تا بچه اشو پیدا کنه ولی نتونست... هری پیش یه مشت خلافکار بزرگ شد چون بچه ی خوشگلی بود و فاحش زیبایی میشد بین اون بچه ها زین مالیک هم بود...

-زین... اون یه..

-برده مدرن بود نتونستن ازش یه فاحش بسازن برای همین معتادش کردن و ازش برای فروختن مواد استفاده کردن

-اما... این چطور ممکنه ؟اون چطور نجات پیدا کرد ؟

-اون نگفت... فقط بهم گفت برادرم کساندراست میشه گفت معروفترین مدل مرد انگلستان و بخاطر تصادفی که مقصرش یه گروه مافیایی بودن حافظه اشو از دست داده...

-اون میخواست انتقام بگیره ؟چرا؟ازکی؟

-نمیدونم ولی یه چیزی رو میدونم... سالها درد و خشم از زین مالیک یه موجود نفرین شده ساخته تنها واکنشش به محیط واکنش خشمه... نیاز وحشتناکی به درمان داره ولی نه پاشو تو یه مطب روانشناس میذاره و نه میذاره کمکش کنن

-اون درد... درد از دست دادن هری بود ؟

-منم همین فکرو میکردم ولی با چیزی که هفته ی پیش اتفاق افتاد دیگه چندان مطمئن نیستم

-حالا چرا باهاش مشروب خوردی ؟

-میگن مستی و راستی... مصداق زینه اگه خیلی مست بشه و بری رو نروش خیلی چیزا از دهنش میپره... ولی نه چیزای کامل... تیکه های پازل... باید تو ذهنت نگهشون داری و بعدا به هم بچسبونیشون

-وات د فاک ؟تو داری سعی میکنی به کسی کمک کنی که به برادرت تجاوز کرده ؟
کهلانی پوزخند زد

-خب درواقع اون از اولش برادرمو برام پیدا کرد و اینکه هری بعد از اون ماجرا داره بیاد میاره انگار فقط یه تلنگر نیاز داشت و زین اون تلنگر رو زد

-تو باید مراقب باشی خوشبینی حامله ات نکنه
کهلانی گفت

-نه نگران نباش مطمئن میشم کاندوم پوشیده
نیثن از طعنه ی کهلانی جک ساخت

-حالت عادی هم میشه اینکارو کرد
کهلانی گفت

-چی ؟

-اینکه ازش اطلاعات نصفه نیمه بیرون بکشی

-وات ؟
نیثن صورتش توهم رفت

-اره
کهلانی خیلی راحت جواب داد

-داری باهام شوخی میکنی نه ؟

-منم اینکارو میکردم انقدر عصبانیش میکردم تا یه چیزی بده بیرون.. ولی این روش پازل چینی به جایی نمیرسه... فقط بهمون درموردش امید الکی میده...
کهلانی با حرص گفت

-خب تقصیر ما نیست که اون فقط بلده واکنش خشم نشون بده نه غم...

-صبر کن چی ؟
با تمسخر ادامه داد :دیشب که خوب برای بچه ی مرده اش گریه میکرد

-اون برای بچه گریه کرد ؟
نیثن با دهن باز به کهلانی خیره شد

-اره..
ولی قبل از اینکه نیثن حرفی بزنه گفت :ولی قرار نیست بخاطرش دلم بسوزه... حتی اگه گریه هم کنه برای من اون هنوز زین مالیک آشغاله...


LuvWarNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ