Chapter 13

322 50 5
                                    


نمیدونم چقدر روی پارکت ها نشسته بودم ولی میتونم بگم به اندازه ی کافی تا خون تو پاهام بایسته و نتونم بدون درد بلند شم

خونه خالی بود
سرد سرد

وقتی گفتم که نمیخوام برم اون هلم داد روی پارکت ها و از خونه زد بیرون

و من اینجا موندم با یه ذهن خالی و وحشت از اتاقی که درش نیمه باز بود

و راه پله ای که بهش زل زده بودم...

اعتراف میکنم که زین مالیک منو میترسوند
خیلی زیاد

بودن با اون مثل بودن با یه بیمار روانی تو یه اتاق با در قفل شده اس

چون هیچ وقت معنی قاطی کردن هاشو نمی فهمم

نمیدونم کی حالش خوبه و کی بد
کی از یه چیزی راضیه و کی ناراضی
اون متل یه ربات میمونه مثل یه مانکن پشت ویترین
حتی دیدن اخمشم یجور معجزه اس

و این منو میترسونه
از اینکه واقعا پشت اون نقاب بی تفاوتی هیچ احساسی نباشه
یا اصلا نقابی درکار نباشه
مثل مردم محله ای که توش بدنیا اومدم
اونا تظاهر به بیرحمی نمیکنن
اونا بیرحمن
ولی...
چی اونو اینطوری کرده؟
اون نوزاد...
نقاشی های خونی...
رفتارهای غیرقابل توجیه...

یه آدم معمولی تو یه زندگی معمولی نمی تونه تا این حد پیش بره

اینو میدونم چون....
#%@$@$#@%

-کایلا کافیه!
لوگن چشاشو چرخوند و از کلافگی آه کشید

-نه کافی نیست من بهترین جنده ی کارمن ام بهترینننن...! این یعنی بهترین ها مال منن اون هرزه چطور تونست اونو مال خودش کنه؟
کایلا در حالی که جیغ میزد آباژور رو بسمت دیوار پرت کرد

-چون باهات شرط بست و انجام داد تو اصلا حتی تو فکر تور کردن اون پسره نبودی
لوگن توضیح داد

-حالا میخوامش اون دو تا اصلا بهم نمیان اون سکسی کنار من بهتره من و اون تصویر بهتری میسازیم تا اون و جنده ی سبزه
کایلا گفت

-واقعا کایلا؟ زیباترین و کارکشته ترین جنده ی کارمن به یه سبزه کوچولو حسادت میکنه؟
لوگن پوزخند زد

-من به اون حسادت نمیکنم

-ولی مردی که بدست آورده رو میخوای کایلا این رفتارت خیلی بچگانه اس

-بهم نگو چی درسته و چی غلط چون چهار بار بهت لبخند زدم حد خودتو گم نکن...

لوگن با عصبانیت ماهیچه ها صورتشو منقبض کرد:خب میگی چیکار کنیم؟

اون تسلیم کایلا شد مثل همیشه
مگه میتونست در برابر کسی که براش متل ونوس میدرخشه چیزی هم بگه؟
شاید بنظر بقیه کارش احمقانه باشه ولی اون اهمیت نمی داد
اون کایلا رو یه سلیطه ی جیغ جیغو نمیدید
کایلای اون یه دخترکوچولو بود که دوست داشت برای چیزی که می خواست کمی هم پاهاشو به زمین بکوبه و لجبازی کنه
همین!
و مثل هر بچه ی دیگه ای زود از چیزی که براش لجبازی کرده بود خسته میشد

بنابراین احساس ترس نمیکرد وقتی کایلا برای بدست آوردن یه رد جیغ جیغ میکرد

ولی اینبار کایلا بخاطر خوشگدرونی یه مرد رو نمی خواست
اون اون مرد رو بخاطر رقابت با کهلانی می خواست

و این ممکن بود اوضاع رو پیچیده کنه

با این که ابدا حس نمیکرد اون مرد در کنار کایلا ی اون اصلا تصویر خوبی بسازه باید هر کاری میکرد که کایلا از کهلانی ببره و راضی بشه
باید اون جنده ی سبزه از دور خارج میشد به هر قیمتی

اون وقت بازم میتونست در آرامش کنارش مواد بکشه و اونو به تخت بکشونه

-نگران نباش من اون هرزه رو از سر راهت برمیدارم
لوگن گفت

و این بنظر نظر کایلا رو جلب کرد چون با لبخند کشنده اش برگشت سمت لوگن

-واقعا؟
سعی کرد صداش تا اونجایی که میشه تاثیرگذار باشه

-البته,اگه مجبور بشم خودم گلوشو گوش تا گوش برات میبرم

کایلا بهش نزدیک شد و روی پاهاش نشست و لبهاشو به لبهاش کشید

-بهتره که...کارتو... درست انجام بدی...

لوگن که برای بوسیدنش بیقرار شده بود دستشو پشت گردنش انداخت و گفت:اول بیعانه رو بپرداز

و اونو بوسید

LuvWarWhere stories live. Discover now