Chapter 36

266 40 7
                                    

اون کاری کرد که با جیغ ارضا شم و وقتی تو کاندومش اومد داشتم نفس نفس می زدم انگار که ششهام تخت شده باشه
با بوسه های ریز از گردنم بالا رفت و به لبم نوک زد
-دوستت دارم
سه تا کلمه ی کوچیکی که از ترس اینکه هرگز جوابشو نشنوم زمزمه وار گفتم
#$&&$#

زین داشت هویجارو خرد میکرد که گوشیش زنگ خورد

برش داشت و روی گوشش گذاشت و به خرد کردن ادامه داد

-وقت اجرای نقشه اس کسی رو داری که برات بمیره؟

زین کابینت زیر کانتر رو باز کرد و یه جعبه رو بیرون کشید و درشو باز کرد
و همونطور که به گردن بند زیبایی که سنگهای خوش رنگ فیروزه روش خودنمایی میکردن خیره شده بود گفت:اره دارم
@##%##@

-نیثن؟

نیثن شیشه ی مشروب رو پایین آورد تا بتونه جواب تام رو بده ولی فهمید مست تر از اونه که بتونه زبونشو برای ادای کلمات بچرخونه پس به گفتن یه هوم بسنده کرد

-تا کی میخوای بیای اینجا و به اون خونه زل بزنی؟

نیثن پوزخند زدو شونه هاشو بالا انداخت

فلش بک

-من روانشناسم😏

-اره از نوع نابغه اش😒😑

پایان فلش بک

آخرین جرعه ی بطریشو سر کشید و تلو تلو خوران راه خونه رو در پیش گرفت
هرچند که نزدیک بود با صورت بره تو آسفالت ولی تام کمرشو گرفت و تا خود خونه اونو به فحش کشید

LuvWarWhere stories live. Discover now