Chapter 30

264 40 1
                                    

-بهت چی گفته بودم؟
زین محمکتر درون لوک زد

-دور و بر اون دختر نباشم
لوک گریه کرد و از درد به ملافه ها چنگ زد

-ولی چیکار کردی؟
دوباره محکتر و عمیقتر زد و خون لای پای لوک رو رنگی کرد

-من رفتم پیشش
لوک که از درد غیرقابل تحمل داشت از حال می رفت با گریه نالید
#@$

کهلانی نمیتونست نگاه اون متصدی رو فراموش کنه
هر روز اون نگاه نصبیش میشد
ولی اون نمیفهمید چرا

تا اینکه ازش پرسید

فلش بک

-هی تو مشکلات با من چیه؟
کهلانی درحالیکه روی چهارپایه روبه روی میز متصدیها می نشست گفت

-من... م..مشکلی باهاتون ندارم خانم
اون بدون اینکه بهش نگاه کنه گفت

-داری

-من تاحالا حتی بهتون نزدیک هم نشدم شما دارین کارمو مختل میکنین اگه چیزی میل دارین بهم بگین وگرنه من حرفی ندارم

-یکم وودکا
کهلانی که اونو مصمم دید اینو گفت

-دلیل اون نگاهها چیه؟

متصدی چشم آبی درحالیکه لبهاشو بهم میفشرد لیوان رو پر کرد و با یه دستمال زیرش جلوی کهلانی گذاشت

-هی دارم باتو حرف میزنم میتونم برم به رئیست بخاطر مزاحمت شکایت کنم

-من مزاحمتون نشدم خانم
اون با حرص گفت
هرچند کهلانی میتونست تو خشم اون ترس رو هم حس کنه

-جوابمو بده تا مجبور نشم برم شکایت کنم😊

-من...

-تو چی؟چه مرگته؟

-زین مال منه...

اخمهای کهلانی توهم رفت:چی؟

و قبل ازینکه بتونه سوال دیگه ای بپرسه اون گم و گور شد

پایان فلش بک

اون باید میفهمید منظور اون از زین مال منه چیه

فلش بک
-از هری من دورشو....هری مال منه...
پایان فلش بک

زین هم اینطوری حرف زده بود این میتونه به این معنی باشه که...

فلش بک
-من نمیدونم به چی فکر میکنی ولی این بابا صد در صد گیه
پایان فلش بک

زین میتونه گی باشه؟

اینو درحالی از خودش میپرسید که داشت بسمت جایی می رفت که یه متصدی با موهای عجیب و رنگی بهش گفته بود بره میرفت

فلش بک

یه متصدی براش یه نوشیدنی آورد

-من چیزی سفارش ندادم

-پرداخت شده
اینو گفت و یه کاغذروی میز گذاشت

کهلانی با اخم کاغذو باز کرد و متوجه شد اون یجور نقشه اس که با دست کشیده شده

-این...؟
سرشو بلند کرد تا بپرسه

-اگه میخوای بدونی زین واقعا کیه برو تو سرداب

پایان فلش بک

صدای ناله ی گریه های یه نفر میومد انگار که داره جون میده و ناله های آشنای زین...
سریع دویید و درو باز کرد
و...

برای یک ثانیه نفش قطع شد

LuvWarWhere stories live. Discover now