Chapter 32

260 48 13
                                    

-این مسخره بازی رو تمومش کن کایلا
کهلانی درحالیکه تقلا می کرد تا دستشو آزاد کنه غرید

-نه داره خوش میگذره
کایلا با نیشخند گفت

سرش هنوز تیر میکشید و خون روی صورتشو گرفته بود

-بذار برم
نالید

-فکر نکنم به همین سادگیها باشه

-کایلا,بس کن این کارات چه معنی ای میده؟


-نباید باهام درمیفتادی

-منظورت اینه که نباید ازت میبردم؟
کهلانی پوزخندی به حرفش زد و این به مذاق کایلا خوش نیومد پس با حلقه های فلزی که روی مشتش یه سطح فلزی و دندونه دار ایجاد کرده بود به صورتش کوبوند

صورت کهلانی با یه درد نفسگیر به یه طرف پرت شد
و با نفرت و خشم نگاهشو به کایلا دوخت

پوست خراشیده اش می سوخت و خون بسمت گردنش جاری شد

-تقاصشو پس میدی عوضی

کهلانی غرید و این فقط باعث پوزخند کایلا شد:فعلا که تو داری جور زبون درازی ها تو میکشی

-الآن مثلا میخوای چیکار کنی؟منو بکشی؟باشه ولی این حقیقت تغییر نمیکنه که ازم باختی
نیشخند زد هرچند بخاطر زخم روی صورتش کار دردناکی بود
-نه؛تو همین الآنشم مردی تو این کشور لعنتی امثال من و تو از لحظه ی تولد مرده بحساب میومدیم

-پس چی تو فکر خرابته؟
کهلانی با کلافگی داد زد

کایلا بسمت میز رفت و یه جعبه رنگی برداشت:هیچی فعلا فقط باید جیش کنی
و اونو بسمت کهلانی گرفت

کهلانی یکم طول کشید تا بفهمه اون چیه چون راحت نمیتونست فکرشو متمرکز کنه و روی جعبه رو بخونه
ولی...

اون یه بیبی چک بود

روی توالت نشسته بودم و به بیبی چک تو دستم نگاه میکردم
میدونستم کایلا چی تو سرشه
می خواست ببینه حامله ام یانه تا اگه بودم بتونه زین رو برای پول تهدید کنه

هاه!
کایلای بیچاره نمیدونست زین هیچ رحمی حتی به یه نوزاد نداره چه برسه به لخته خونی که تو شکم یه جنده خیابونی بوجود اومده باشه

و اگه حامله نبودم...

خب اون راه حلهای خودشو برای کشتنم داشت

اون به کمک لوگن میتونست جوری سرمو زیر آب کنه که آب از آب تکون نخوره

لبمو با نگرانی گاز گرفتم
من حامله نشدم
زین خیلی خوب جلوگیری میکرد اون موقع بخاطرش ممنون بودم چون قرصای ضد بارداری مریضم میکردن و نمیتونستم استفاده اشون کنم
ولی الآن...

آرزو میکردم ایکاش انقدر مراقب نبود چون فقط کافیه بجای علامت مثبت علامت منفی ظاهر بشه تا کایلا گلومو گوش تا گوش ببره

LuvWarWhere stories live. Discover now