Chapter 48

350 32 10
                                    


یه ضربه ی شلاق روی پشت کهلانی که چهار دست و پا روی زمین بنتی ایستاده بود فرود اومد و و از درد جیغ زد
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
فلش بک
-باید به اون هدف شلیک کنی
زین گفت و به هدف اشاره کرد

کهلانی سری به تایید تکون داد و اسلحه اشو بالا گرفت ولی زین با نوک کفشش به پاش زد

-پاهاتو زیاد باز نکن قرار نیست به کسی بدی دختر قراره شلیک کنی

کهلانی باحرص پاهاشو بهم نزدیکتر کرد و بجای هدف زین رو تصور کرد و بهش شلیک کرد

-خوبه یکم تمرین نیاز داری
پایان فلش بک
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
یه ضربه ی دیگه و صدای زجه اش تو فضا پیچید
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
فلش بک
-سرعتت پایینه تندتر
زین گفت و به زمان سنج تو دستش نگاه کرد

کهلانی که چندساعت بود یه ضرب دوییده بود دیگه از خستگی جلوشو نمیدید و پاش به یه سنگ گیر کرد و با صورت رفت تو آسفالت
پایان فلش بک
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
لبشو گاز گرفت تا جیغ نزنه و از درد عرق کرده بود و اشکهای شورش رد دندونهاش روی لبشو میسوزوند
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏

فلش بک
زین فشار دستشو از سر کهلانی برداشت و اون تونست سرشو از زیر آب بالا بیاره و نفس بکشه

-به دو دقیقه هم نکشید که بی طاقت شی
زین گفت و دوباره سرشو زیرآب کرد
پایان فلش بک
﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏

بازوهاش میلرزیدن و مخلوطی از خون و عرقش با هر ضربه به اطراف شتک میخورد
زین آخرین ضربه رو زد و کهلانی که دیگه نمیتونست وزنشو روی دست و پاهاش نگه داره بیحال روی زمین افتاد

نیثن بطری آب رو به زین داد

-یکم زیادی بهش سخت نمیگیری؟

زین جوابشو نداد و بطری آب رو وقتی ازش نوشید بهش برگردوند
-بگو بیان جمعش کنن من باید برم دیدن کساندرا

-------------------

کساندرا بعد از فتوشات هاش تو اتاق پرو یه یادداشت تو یه پاکت کوچولوی شکیل دریافت کرد

یکم احساس نا امنی میکرد
میدونست که دنیای مد یکم کثیفه
ولی دلش نمیخواست از همون اول کارش تبدیل به فاحشه بشه
هرچند اون غریبه همچینم بد بنظر نمیمومد

پوست افتاب بوسیده اش
موهای پرکلاغیش
اوخ خوشتیپ بود

حتی خودش میتونست یه مدل باشه

مطمئنا اگه مدل میشد خیلی زود کساندرا کمرنگ میشد چون همه میدونن دخترا برای یه همچین تیپی میمیرن

-چطور بود؟
کساندرا با صدای زین به خودش اومد

-هاه؟

اوه ببخشید رفتم تو فکر

-درمورد چی میخواستیم حرف بزنیم؟
کساندرا پرسید تا شرمساریشو از اینکه بد به زین خیره شده رو ماستمالی کنه

-قراره با یه مدل زن برای لباس های زوجی این فصل همکار شی

-اره..کندال....
یهو یادش اومد خیلی اسمشو خودمونی گفت:..جنر

-اون نمیشه پشتتون کلی شایعه اس

-اونا شایعه نیست
کساندرا گفت ولی سریع لبشو گاز گرفت

لعنت خراب کرد

-تو با اون دختر تو رابطه ای؟

-ا...اره
کساندرا که فایده ای تو دروغ گفتن نمیدید اعتراف کرد

-پس بهتره خوب مخفیش کنی
زین لبخند زد:دخترا دوست دارن دنبال پسرای مجرد بدوئن

-ام...اره
این یجور حقیقت بود همه میدونستن وقتی تازه کاری قرار بی قرار چون دخترایی که دوست دارن تورو برای خودشون تصور کنن وقتی پای یه دختر دیگه وسط باشه میتونن خیلی راحت شهرتتو زیر سوال ببرن

یه رابطه ی دوستی هم میتونه خطرناک بشه

-به محض اینکه عکسهای کاپلی گرفته بشه خودبخود,شایعه ها بوجود میان و همه روتون زوم میکنن سعی کن با چند تا دختر دیگه دیده بشی تا خیلی بهش جو ندن

+یعنی از خودم شخصیت دخترباز بسازم؟

-دخترا از دختربازها بیشتر خوششون میاد چون شماها براشون مایه ی سرگرمی این

+اینطور که شما میگین حس میکنم جنده ی دخترا شدم

-خب این حقیقت تلخ کارته

+سعی میکنم با همکارهای خانمم بیشتر برم برای ناهار و اینجور مسخره بازیا

-خوبه

+ولی...

-مشکلی هست؟

+ما قراره نامزد...

-بهتره عقبش بندازین
زین حرف کساندرا رو برید

+باشه...

-اگه سوال دیگه ای نداری باید بگم جلسه تموم شده

کساندرا لبخندی زد که چال گونه های آشناشو به رخ زین کشید

-نه از مصاحبت با شما لذت بردم
کساندرا اینو به زبون آورد ولی تو ذهنش نالید:برو گمشو انقدر بهم زل نزن

-پس خداحافظ
زین گفت و اونجارو ترک کرد

و کساندرا هم گوشیشو درآورد و به استایلیست پیام داد

-برای ناهار وقتت آزاده؟
اینکه با خانمها تو محل کارش راحت باشه یکی از مشخصه هاش بود
همه میگفتن اون اهل نخ دادنه این چیزی بود که درنگاه اول مورد قضاوت قرار میگرفت ولی اون فقط دلش میخواست با همه مهربون و صمیمی باشه

-البته

-پس بعد از کار منظرتونم

و دوباره اونو به جیبش برگردوند اصلا نمیفهمید چرا داره به حرف اون زین مالک گوش میده اون اصلا به حرف کسی گوش نمیده ولی برای اولین بار ضرری تو گوش کردن به اون حس نمیکرد

LuvWarWhere stories live. Discover now