💫140👁

252 29 0
                                    


🔅مهرداد🔅

جونم براش در میرفت.
اصلا هر وقت اینجوری تحت سلطه اش میشدم و کنترلش میکردم عشق رو بیشتر احساس میکردم.
احساس میکردم تنها بت پرستیدنی زندگیم بعد از خدا میتونست اون باشه!

این همه سال کنارش بودم و کنارم بود و با وجود ازدواجم اصلا پام نلغزید و یا دلم سمت کسی نرفت جز مهیارم و خودش هم میدونست و پام موند و کناره من عاشقی کرد!

سانت به سانت بدنش جای کبودی های بوسه هام و گاز هام و مکیدن هام بود!

همیشه موقعی که میبستمش همین نقشه رو داشتم و خودش هم مخالفتی نمیکرد و انگار عاشق این بازی بود که از همون جوونی تا الآن پایدار بود!

درد و لذت رو با هم بهش میداد و برق عشق رو از توی چشای نابش میدیدم و قلبم رو روشن میکرد!

وقتی شلوار و لباس زیر رو درآوردم بدنش زیر نگاه چشم هام منقبض شد و لب زد:
مهرداد...اوممم...لمسم کن...آههه...

تنها نگاهش میکردم و به حرکات بدن خوش تراشش و صدای گوش نواز ناله هاش توجه میکردم!

از مچ پاهاش گرفتم و روی پایین تنه ام گذاشتم و لب زدم:
اول تو لمسم کن...

کف پاش رو روی عضوم حرکت داد و با خنده ی تو گلویی لب زد:
میخوام حسش کنم...درش بیار!

خم شدم و لباش رو عمیق بوسیدم و شلوار و لباش زیرم رو همونجوری پایین کشیدم و گازی از چونه اش گرفتم و لب زدم:
میخوام تا صبح زیرم ناله کنی عروسک سکسی من!

دست هاش رو برای رهایی و دست زدن به جسمش تکون داد که ثابت نگه داشتمشون و لبام روی گوشش نشست و بوسیدم و از لاله ی گوشش گاز گرفتم و به پایین تنه اش که کاملا بدون پوشش بود چنگ زدم که لباش روی شونه اش نشست و گازی گرفت و آه کشید!

لبخندی به لذتی که میبرد زدم و از دو طرف رون هاش گرفتم و سرم رو نزدیک پایین تنه اش برد و روی کلاهک عضوش رو بوسیدم و وارد دهنم کرد که چشاش از لذت سیاهی رفت و کمرش از روی تشک بلند شد و باعث شد عضوش تا ته وارد حفره ی دهنم بشه و عمیقا آه کشید و به نفس نفس افتاد!

💫Drown your gaze👁Where stories live. Discover now