|48|

2.6K 438 57
                                    

سلام به همه
مقدار زیادی از فری فال نمونده
من متاسفانه شرایطم عوض شده و فقط شبا میتونم سر بزنم به واتپد
بنابراین شبا اپ میکنم که هم آپ کنم هم شما بخونین
دوستتون دارم
اگه کامنتارو جواب ندادم ناراحت نشین لطفا ولی همشو میخونم قسم میخورم

.....

حتما یه شوخی بود مگه نه؟این حتما یه شوخی مسخره و بی سر و ته بود

نه امکان نداشت، آخه چطور میتونست تا همین چند ساعت پیش زین در حال بوسیدنش بود

دقیقا یادش بود که قبل از اینکه غرق خواب بشه
زین بهش گفته بود که دوستش داره! مگه آدم کسی رو که دوست داره بدون خداحافظی ول میکنه و میره؟!

خداحافظی؟ چه خداحافظی باشکوه تر از یه سکس عاشقانه و نامه که معلومه با اشک خیس شده و بعد خشک شده؟!

به نوشته های توی نامه خیره شده بود، انگار حرکت میکردن و توی هوای معلق میموندن

هر کلمه پشتش دردی بود که توی قلبش مثل خنجر فرو میرفت

یعنی به همین راحتی زین رفته بود؟ کجا؟ کجا رفته بود؟!
چند ساعت بود که به اون نامه خیره شده بود؟ چند قطره اشک به اشکای خشک شده ی نامه پیوسته بود؟!
دستشو روی صورتش اورد و اشکاشو کنار زد

حالا باید چیکار میکرد؟ حس میکرد پشتش خالیه،توی این لحظه هیچی جز اینکه زین درو باز کنه بیاد تو و به اشکاش بخنده نمیخواد

از جاش بلند شد و با بیحالی سمت پاکت سیگارش رفت
با دیدن پاکت خالی سیگار با عصبانیت روی میز کوبیدش

+لعنت...لعنت بهت زین مالیک...لعنت بهت کارولین...لعنت به عشق بی موقع...لعنت به من...لعنت به من...لعنت به من

روی دو تا زانوهاش روی زمین نشست و با دستاش صورت اشکیشو پوشوند

با زنگ خوردن دوباره ی گوشیش با گیجی سمتش رفت
با دیدن شماره ی ناشناس اخم کرد و جواب داد

+الو؟

خودش از صدای خودش متعجب شد، بخاطر فریاد و گریه و بغض یه چیزی شبیه فاجعه شده بود

-لیام راه افتادی؟

کجا؟ کجا باید راه میوفتاد؟ مگه جز نامه و رفتن زین خبر بد دیگه ایم بود؟

-لیام؟ باید بیای برای اینکه بچه رو ببرن تو قسمت مراقبتای ویژه امضا بزنی

یادش اومد! بچش دنیا اومده بود! درست زمانی که پدرش توی بدترین حال خودش بود

+باشه...الان راه میوفتم

مادر کارولین متوجه گیجی و منگی لیام بود فقط باشه ای گفت و تلفن رو قطع کرد

سمت ساکش رفت و وسایلش رو جمع کرد و از اتاق بیرون رفت

بعد از اینکه در زد وارد اتاق هری شد

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now