|31|

3.4K 513 190
                                    

هلو😊
چون پارت قبلو هم دیر گذاشتم بدجایی تموم کردم
امشب آپ میکنم😌
و دیگه اینکه اگه این پارت 100 تا وت نگیره پارت بعدیو آپ نمیکنم😑

......

-خب شروع کنین

با به صدا دراومدن سوت توسط استایلز همه شروع کردن به دوییدن لیام خیلی زودتر از بقیه تونسته بود دور اول رو تموم کنه و لبخند کج از استایلز دریافت کرده بود و همه این سرعتو مدیون تمرین های صبحگاهی با زین بود

وقتی رسید و به تپه رسیدن با دیدن چیزی که متوقف شد حدود پنج یا شیش نفر در حال زدن یه نفر بودن

وقتی به خودش اومد که داشت به سمتشون میدویید وقتی رسید بهشون و بدن زین که خودشو مثل جنین جمع کرد بود و چشماش تقریبا بسته بود رو به رو شد

با گرفتن شونه ی دو یا سه نفر بقیه رو کنار زد همون لحظه صدای فریاد استایلز همشون رو بجز لیام متوقف کرد

لیام اصلا متوجه نبود که کجان یا چند نفر اونجان تنها چیزی که میدید زین بود که صورتش از خون پوشیده شده بود و سعی میکرد بیدار بمونه

با دیدن لبخند زین دیدش از اشک پوشیده شد دستاشو گرفت و سعی کرد زیاد تکونش نده

چشمای زین بسته شد و بدنش شل شد

+نه...نه...زین...زین نخواب

اصلا توجهی به استایلز در حال انفجار بود نداشت فقط میدونست زین نباید بیهوش بشه

+زین عزیزم بهم جواب بده...

اشکش روی گونش چکید:خواهش میکنم

صداش در حد زمزمه بود مطمئن بود که زین نمیشنوه

+زین...چشماتو باز کن...خواهش میکنم

وقتی حس کرد که زین دستشو فشار داد بین گریش لبخند زد

با قرار گرفتن دستی روی شونش به خودش اومد و متوجه موقعیت شد دورش کاملا خالی بود فقط لیام بود و زین و لویی

-زنگ زدیم اورژانس باهاش میری؟

+میشه لطفا برم؟

صداش پر بود از التماس و غصه به حدی که لویی حس کرد بغضی گلوشو فشرد

-اره پاشو باهاش برو فقط از حالش خبر بده

لیام سرشو تکون داد سر زینو توی بغلش گرفت تا روی زمین نمونه

-نگران اونام نباش فرمانده استایلز خودش به حسابشون میرسه

+منم باهاشون یه خرده حسابی دارم

-نه من اینطور فکر نمیکنم پین بهتره حواست به موقعیتت باشه با حرکت امروزت باید منتظر جواب باشی

سر لیام با شوک بالا اومد و به لویی نگاه کرد،لویی شونه بالا انداخت با پیچیدن صدای آمبولانس داخل محوطه لویی نگاهشو از لیام گرفت و نگاهشو به ون سفیدی که در حال نزدیک شدن بهش بود دوخت

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now