|42|

3.5K 494 393
                                    

سلام
خوبید؟؟
فری فال رتبه ی 3 عه 😍😍😍
مرسی که میخونید و دوست دارید😍
برای این قسمت باید بگم
اگه در جمع هستید و دارید میخونید پاشید برید داخل اتاق و درو ببندید و تنهایی بخونید 🙊😎

......

+ببینید خانوم شلی...

-شلی صدام کنید

+بله شلی..یکم شرایط کارولین خاصه...اون نمیتونه از جاش بلند بشه مگه در شرایط خاص اینکه ازتون خواستم بیاین بخاطر کارای خونه نیست...یه خانومی برای نهار و اینا غذا درست میکنه فقط میخوام همه ی حواستون بهش باشه چون هم خودش در خطره هم بچه...

-بله متوجهم...جما شرایطشو بهم گفته فقط میتونم ببینمش؟

+بله دنبالم بیاین

لیام در اتاق کارولین رو باز کرد و اونو دید که داشت تلویزیون نگاه میکرد
شلی وارد اتاق شد

-سلام من شلی هستم

-اوه سلام متاسفم ندیدمت

-عیبی نداره

+کارو اینشون پرستارتن که در نبود من مراقبت باشه

کارولین به چهره ی مهربون شلی لبخند زد و یه لبخند دریافت کرد

لیام ظرف های رو میز رو برداشت و سمت آشپزخونه برد تا کارولین با پرستار جدیدش آشنا بشه

و بعد از چند دقیقه برگشت و اون دوتا رو در حال خندیدن پیدا کرد و لبخند زد اینطوری کمتر نگران میشد

+خب...کارو عزیزم من دیگه باید برم مرخصیم تموم شده و نمیتونم بمونم

کارولین فقط سری تکون داد

شلی کنار کارولین نشست و به لیام که مشغول جمع کردن وسایلش بود نگاه کرد

حدود یک ساعت بعد لیام داخل ماشین بود و به سرعت سمت پایگان میروند

البته بعد از کلی سفارشی که به شلی کرده بود

-خب از خودت بگو کارولین

شلی همونطور که گلای رز سفیدی که جما اورده بود رو توی تنگ آب کنار تخت کارولین میذاشت پرسید

-من کارولین بیست و چهار سالمه

-با آقای پین ازدواج کردی؟

-نه...

-اون دختر کوچولو باید خیلی خوش شانس باشه که پدر و مادری مثل شما داره

کارولین لبخند کوچیکی زد و تشکر کرد گرچه مطمئن نبود

-منم شلی 22 سالمه و دانشجوعم و اهل لندن

-چی میخونی؟

-پرستاری

-این دوماهو اومدم کار کنم از بیکاری که بهتره نیست؟

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now