سلام
خوبید؟؟
فری فال رتبه ی 3 عه 😍😍😍
مرسی که میخونید و دوست دارید😍
برای این قسمت باید بگم
اگه در جمع هستید و دارید میخونید پاشید برید داخل اتاق و درو ببندید و تنهایی بخونید 🙊😎......
+ببینید خانوم شلی...
-شلی صدام کنید
+بله شلی..یکم شرایط کارولین خاصه...اون نمیتونه از جاش بلند بشه مگه در شرایط خاص اینکه ازتون خواستم بیاین بخاطر کارای خونه نیست...یه خانومی برای نهار و اینا غذا درست میکنه فقط میخوام همه ی حواستون بهش باشه چون هم خودش در خطره هم بچه...
-بله متوجهم...جما شرایطشو بهم گفته فقط میتونم ببینمش؟
+بله دنبالم بیاین
لیام در اتاق کارولین رو باز کرد و اونو دید که داشت تلویزیون نگاه میکرد
شلی وارد اتاق شد-سلام من شلی هستم
-اوه سلام متاسفم ندیدمت
-عیبی نداره
+کارو اینشون پرستارتن که در نبود من مراقبت باشه
کارولین به چهره ی مهربون شلی لبخند زد و یه لبخند دریافت کرد
لیام ظرف های رو میز رو برداشت و سمت آشپزخونه برد تا کارولین با پرستار جدیدش آشنا بشه
و بعد از چند دقیقه برگشت و اون دوتا رو در حال خندیدن پیدا کرد و لبخند زد اینطوری کمتر نگران میشد
+خب...کارو عزیزم من دیگه باید برم مرخصیم تموم شده و نمیتونم بمونم
کارولین فقط سری تکون داد
شلی کنار کارولین نشست و به لیام که مشغول جمع کردن وسایلش بود نگاه کرد
حدود یک ساعت بعد لیام داخل ماشین بود و به سرعت سمت پایگان میروند
البته بعد از کلی سفارشی که به شلی کرده بود
-خب از خودت بگو کارولین
شلی همونطور که گلای رز سفیدی که جما اورده بود رو توی تنگ آب کنار تخت کارولین میذاشت پرسید
-من کارولین بیست و چهار سالمه
-با آقای پین ازدواج کردی؟
-نه...
-اون دختر کوچولو باید خیلی خوش شانس باشه که پدر و مادری مثل شما داره
کارولین لبخند کوچیکی زد و تشکر کرد گرچه مطمئن نبود
-منم شلی 22 سالمه و دانشجوعم و اهل لندن
-چی میخونی؟
-پرستاری
-این دوماهو اومدم کار کنم از بیکاری که بهتره نیست؟
YOU ARE READING
Free Fall /Ziam~ By Atusa20
Fanfiction+چند وقته تو آموزشی ای؟؟ -سه ماه! یه پک به رول ویدش زد +از اینکه منتقل شدی ناراحتی؟ -نه ولی دوست دخترم میگه خیلی از ما دوری! +ما؟ -آره دیگه دوست دخترم حامله است!! #1 in fanfiction --------- Start : 28 jan 2018 Compelet: 19 july 2018