|39|

3.4K 453 355
                                    

سلام این قسمتو تقدیم میکنم به یکی که چندین قسمته پشتمه
قسمتارو حمایت میکنه کامنت میده و پشت صحنه هم توی نوشتن کمک میکنه و حس میکنم با کمکاش قلمم بهتر شده
برای بار دوم Impala_sam مرسی که هستی عشق ❤

........

زین همونطور که پاهاشو تاب میداد منتظر بود که لیام غذا بیاره

همیشه اجازه غذا آوردن داخل اتاق رو نمیدادن فقط چون زین اینطوری بود اجازه میدادن

حدود یک رب بعد لیام درحالی که سینی دستش بود برگشت و سینی رو روی میز گذاشت

+کمکت کنم؟یا خودت میای؟

-میام خودم

لیام سرشو تکون داد و کت نظامیشو دراورد و با رکابی روی صندلی نشست

زین از جاش بلند شد و با عصا خودشو به لیام رسوند و روی پای لیام نشست

لیام خندید و عقب تر کشیدش تا راحتتر بشینه

-خب ددی غذا بده

لیام خندید

زین دستاشو دور گردن لیام حلقه کرد و دهنشو باز کرد لیام آروم آروم با چنگال بعد از اینکه خودش میخورد به زین هم غذا میداد

بعد از اینکه غذا تموم شد لیام متوجه حرکت اضافی انگشتای زین روی کتف و گردنش بود

وقتی سینی رو هل داد کنار و بالا رو نگاه کرد زین با دوتا دستش صورتشو قاب گرفت

ولباشو آروم بوسید لیام هم همراهیش میکرد بوسه ی آروم،خیلی سریع تند شد زبوناشون توی دهن هم حرکت میکرد و انگشتای زین روی گردنش لیام کشیده میشد
لیام لباشو جدا کرد و نفس عمیق کشید

+زینی من باید برم

زین نق زد و ادای گریه دراورد

-من تنها میمونمممم خسته شدم اینجا

+دو سه ساعت دیگه میام بیبی کوچولوم

-انقد نگو کوچولوووو

لیام خندید زین داشت بیشتر خودشو لوس میکرد

+تو کوچولو و سبکی روی پای من نشستی ولی من اصن حست نمیکنم

زین اخم نمایشی کرد و سعی کرد بلند شه

-اصن اگه شب برگشتی بهت رو دادم

لیام خندید و پشت سرش بلند شد و کمرشو محکم گرفت

+بیا با من بریم تمرین بشین و نگاه کن چطوره؟

دستاشو از پشت دور کمر زین حلقه کرد و شونشو بوسید

-باشه

+پس بزن بریم

زین عصاشو گرفت دستش و راه افتاد لیام پشت سر زین حرکت میکرد و مراقبش بود

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now