Free Fall /Ziam~ By Atusa20

|5|

بعله هر چی منتظر موندم به پنجاه نرسید!
هی میگم ادامه ندم! ولی فک میکنم دارم خودمو لوس میکنم پس فقط واسه اونایی که میخونن آپ میکنم
نظر بدین بهم 😊

.........

با زنگ خوردن گوشیش چشماشو باز کرد و چندبار پلک زد
دستاشو کشید و کش و قوسی به بدنش داد و با یه خمیازه ی دیگه از تختش پایین پرید سمت دستشویی رفت و صورتشو آب زد و بیرون اومد

پلیورشو پوشید و سیوشترشو از روش پوشید و بعد از برداشتن گوشیش سمت در رفت قبل از اینکه دستگیره ی درو بگیره با صدای خواب آلود زین متوقف شد

-بمون منم باهات بیام

+اگه خوابت میاد مجبور نیستی بیای

-نه میخوام بیام

لیام سمت زین که با موهای بهم ریخته توی تخت نشسته بود برگشت و منتظر نگاهش کرد زین از روی تخت پرید و سمت دستشویی رفت بعد از چند ثانیه اومد بیرون

همونجوری که صورتشو خشک میکرد سیوشرتشو برداشت و گوشیشم گذاشت توی جیبش و سمت لیام رفت

-دیشب نباید انقد میخوردیم

+آره من هنوز سردرد دارم

با هم سمت باغ پشت پادگان رفتن و شروع کردن به دوییدن لیام از پاکی هوای سرصبح با وجود سوزش که باعث میشد استخوناش بلرزن لذت میبرد

بعد از رفتن حدود نصف راه لیام ایستاد دستاشو گذاشت رو زانوهاش و نفس نفس زد

-کم آوردی؟

زین داشت با شادی میخندید لیام چپ چپ نگاه کردو صاف شدو سعی کرد بازم بدوعه ولی دردی که توی شکمش پیچید منصرفش کرد

-خوبی؟

زین دستشو روی شونه ی لیام گذاشت و پرسید

+دیافراگمم درد گرفت

-اوهوم عادیه ولی محل نده آروم بدو تا اونجا بریم

لیام رد اشاره ی زینو دید که کمی جلو سکوی سنگی رو نشون میداد شروع کرد با گارد دو راه رفتن زین هم باهاش هم قدم شده بود

-یکم که نشستی این راهو برمیگردیم اینجوری اذیت نمیشی

وقتی روی سکو نشستن لیام تقریبا خودشو روی سنگ سفت پرت کرد باعث شد زین بخنده

بعد از چند لحظه سکوت متوجه شد زین داره رول روشن میکنه خندید و به قیافه ی با شیطنت زین نگاه کرد

زینم کنارش نشست و یه پک محکم به رولش زد و کام گرفت هووم کرد لیام لبخند زد

+دیگه هیچوقت با جسارت نگو که گی هستی توی جمع پسرا

زین صاف نشست و توی دلش حدود هفتاد بار گفت فاک

+چیه؟مست بودم عقلمو از دست نداده بودم که دارم بخاطر خودت میگم پسرا تو دوره ی آموزشی توی کف سکسن و مخشون پره از افکار سکسی!تو که نمیخوای بهت تجاوز بشه میخوای؟