|44|

3.1K 475 187
                                    

سلام به همه
من هفته ی بی نتی رو گذروندم
برای همین کامنتا بی جواب موند و آپ دیر شد
من از همین تریبون از اونایی که کامنتاشون جواب داده نشد عذرخواهی میکنم

....

دستاشو توی بغلش گرفت و به زین که با اخم درحالی که زبونش بیرون بود در حال بستن دکمه های پیراهن سرمه ای فرمش بود خیره شده بود.

سعی میکرد زیاد نگاهشو معطوف لبای قرمز و براقش نکنه ولی نمیشد

اتشش برای خواستن زین زیاد بود، اونقدر که با عذاب وجدانش مقابله میکرد

وقتی زین و ناراحتیا و عشقشو میدید یادش میرفت که چقدر نگران کارولینه!

نفسشو با حرص فوت کرد و تکیه شو از دیوار گرفت و سمت زین رفت

+بریم!؟

با صدای آروم پرسید و نظر زینو جلب کرد

-آره

+هروقت حس کردی که پات درد میکنه و نمیتونی ادامه بدی فقط کافیه بگی

-چشم

زین دوباره لبخند زد و لپ لیامو کشید

-تدی بر من

لیام دوباره خندید و بی طاقت روی لبای زین نوک زد و جلوتر سمت در راه افتاد

+خودتو واسه عصبانیت استایلز آماده کن

زین سرشو تکون داد و پشت سر لیام راه افتاد

استایلز در حالی که وسط محوطه ایستاده بود سوت میزد سرباز هارو مجبور به دویدن میکرد
زین و لیام نزدیک شدن

+قربان

صدای لیام اونقدر بلند بود که هری سمتشو برگرده هر دو باهم احترام نظامی گذاشتن

-آزاد، مالیک میتونی به بچه ها اضافه شی؟

-بلند قربان

-اگه حس کردی نمیشه فقط کافیه بگی پین تو برو تو صف

لیام دوباره احترام گذاشت و وارد صف دونده ها شد
زین با نگاهش لیامو دنبال کرد و دوباره سمت هری برگشت
هری نگاهی به ساعتش کرد و دوباره نگاهشو بالا گرفت
-برو اضافه شو به بچه ها

زین احترام گذاشت و بین سرباز ها قرار گرفت

بعد از گذشت یک رب و دویدن خالص زین حس میکرد کمی قوزک پاش درد میکنه و با هر بار برخورد پاشنه ی پاش با زمین صورتش درهم کشیده میشد

+زی...عزیزم پات درد میکنه به استایلز بگو

-نه لی ...نمیخوام مسخرم کنن و فک کنن موفق شدن

+لج بازی نکن

لیام در حالی که سعی میکرد خودشو با زین هم قدم کنه
نمیدونست چیکار کنه نمیتونست مستقیم از استایلز بخواد که دویدنو متوقف کنه

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now