|16|

4.3K 613 239
                                    

سلام 😒
من قهرم باهاتون! چرا انقدر نامردین من یه روز درمیون براتون آپ میکنم
بعد کامنتای پارت قبلی به سی تا نرسید😔
نمیخواستم امروز آپ کنم
اگه بازم کامنتا و وتا کم باشه نمیدونم کی آپ کنم
چون انگیزه شو ندارم راستش که ادامه بدم

......

لیام خیلی سریع سمت خونه ی زین روند

+زین

-هوم

+زین بلند شو وسایلتو بیار حرکت کنیم

زین کورکورانه بدون اینکه چشماشو باز کنه کلیدو از جیبش دراوردو داد دست لیام

-ساکمو جمع کردم تو اتاقه برو بیار برام

لیام به زین خواب آلویی خودشو جمع کرده بود روی صندلی خندید و کلیدو گرفت و پیاده شد چون زین مست بود و خواب آلود در ماشینو قفل کرد

بعد از اینکه ساکو برداشت و گذاشت صندلی عقب شروع به رانندگی کرد

صدای خمیازه ی زین نشون میداد بیدار

+خوب خوابیدی زیبای خفته؟

-آره ... فاک گرسنمه

لیام چاره نداشت جز خریدن غذا برای زین پس پیاده شد و با دوتا ساندویج همبرگر و مخلفاتش برگشت

-وااای مرسییی

زین با ذوق شروع کرد به خوردن لیام بهش خندید و خودش شروع کرد به خوردن

+اتفاقی افتاده؟چرا انقدر مست کردی؟

-هیچی حوصلم سررفته بود

+با کسیم رقصیدی؟

-نه شت...لیام معلومه که با کسی نرقصیدم

زین خندید و چشماشو چرخوند لیامم خندیدو شونه هاشو انداخت بالا

+باشه من که چیزی نگفتم

بعد از اینکه ساندویجشونو خوردن راه افتادن

+فک نکنم تا چهار صبح برسیم!

-همش تقصیر منه

+معلومه که تقصیر توعه لیتل شیت

زین خندید و زبونشو برای لیام آورد بیرون

-دلم خواست مست کنم خوش گذشت ور دل دوست دخترت بودن؟

+نه فاک تمام روز از مزایای داشتن بچه و آموزش نگه داریشو خوند

زین سوالایی توی ذهنش بود نمیدونست بپرسه یا نه میترسید از جوابی که قرار بود بگیره پس دهنشو بست و چیزی نگفت

-امشب تو کلاب لوییو دیدم!

لیام با تعجب نگاه کرد:جدی؟باهاش حرفم زدی؟

-اوهوم بهش گفتم از رابطش با استایلز خبر دارم

+فاک زین چرا؟

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now