|38|

3.3K 511 484
                                    

سلام بیبز😍
ته پارتو بخونین یه کوچولو حرفام مهمه

.......

-تا بعد نهار آزاد ساعت سه همینجا

هری آزاد باش اعلام کرد و سمت اتاق خودش حرکت کرد
لیام هم سمت خوابگاه راه افتاد و وارد شد
زین در حال بازی با گوشیش بود

-تلفنت چندبار زنگ خورد

+جواب دادی؟!

-نه

لیام سرشو تکون داد و تلفنش رو برداشت همونطور که حدس میزد کارولین بود

شماره ی کارولین رو گرفت و همونطور که به نیم رخ زین خیره شده بود بوق های انتظار تلفن رو شمرد

-الو؟ لی...

+الو سلام زنگ زده بودی؟

-آره نمیخواستم حال خودت و زین رو بپرسم

+ممنون من خوبم زین هم بهتره

زین زیر چشمی حواسش به لیام صحبت هاش بود و لیام هم اینو میدونست

-یادت که نرفته امروز چه روزیه

+نه...معلومه که نه متاسفم که دورم ازت

لیام همچنان به زین نگاه میکرد از ته دلش متاسف نبود!از این مطمئن بود

-هوم تازه دخترتم سلام میرسونه

لیام مطمئن بود که کارولین داره به پهنای صورتش لبخند میزنه ولی نگاه لیام روی صورت زین بود گوشی رو توی دستش فشار میداد و لبشو گاز میگرفت

+توم سلام منو بهش برسون

-باشه

+من دیگه باید برم

-باشه لی مراقب خودت باش دوست دارم

+توم مراقب خودت باش فعلا

کارولین تلفن رو قطع کرد و به بهش خیره شد چیز جدیدی نبود لیام اکثرا جواب دوست دارم هاش رو نمیداد
چه انتظاری از رابطه ی فرو ریخته داشت

همین الانشم که لیام رو داشت به لطفا کوچولوی توی شکمش بود

روی تخت نشست و زانوهاشو بغل کرد!کارولین یه رختر بود،دخترا حسای قوی ای دارن

کارولین این رو حس میکرد که لیام اندازه ی خودش بهش شور و علاقه نداره

همیشه بی توجهی هاش رو میشمورد ولی چیزی نمیگفت لیام از پسرای دور و برش بهتر بود

پس سعی میکرد چیزی نگه، و به اذیت شدنش فکر نکنه،به این فکر نکنه که اکثرا خودش بود که پیش قدم بود
توی جشن گرفتن ها توی سکس توی همه چی این کارولین بود که شروع میکرد

این درست نبود که بگه لیام ازش دور شده، لیام از اول هم بهش نزدیک نبود

کارولین دقیقا یادش بود که وقتی سونوگرافی رو توی دستش گرفته بود تا به لیام راجع به گندی که زدن بگه لیام اومده بود تا باهاش بهم بزنه!

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now