|19|

4.1K 587 196
                                    

سلام
تصمیم گرفتم دیگه شکایت نکنم!
پارتام واسه کسایی که میخونن میذارم
امیدوارم دوست داشته باشین
-آل د لاو💛❤

.....

صبح زین با ناله ی لیام که درحال فحش دادن زین بود ازخواب بیدار شد

+زین میکشمت اگه گذاشتم باز نزدیکم بشی

زین خندید و از تخت پرید پایین

-آقای باکره کمکت کنم؟

لیام چشم غره رفت و زین رو کنار زد و از روی تخت بلند شد از درد لباشو کشید توی دهنش و لنگ لنگان سمت دستشویی رفت

-بریم بدوییم؟

لیام از توی دستشویی داد زد:به نظرت من شبیه کسیم که میتونه بدوئه؟

زین دوباره خندید:کمکت میکنم هانی

لیام بیرون اومد و بهش چشم غره رفت

+گمشو اونور

زین خندید و دستشو دور کمر لیام حلقه کرد

-شبیه دخترای پریود رفتار میکنی!

+شاید چون همونقدر درد دارم

زین لباشو جمع کرد و کمرشو نوازش کرد

-ببخشید برای بار اول بد نبود بود؟

لیام بازم چشم غره رفت و جوابی نداد

-بریم باغ ندو ولی بریم اینجا راحت نیستم

زین چشماشو درشت کرد و با التماس به لیام نگاه کرد

+باشه

زین خندید

+ولی اگه دردم گرفت باید کولم کنی

-باشه باشه

هر دو لباساشونو عوض کردن و از اتاق خارج شدن وقتی از پادگان خارج شدن دست زین توی دست لیام قفل شد و لیام قفل دستشو محکم کرد

-روز اولی که دیدمت گفتم نگاه کن چقدر بامزه و نرمه!

لیام با تعجب نگاهش کرد

-چیه؟خواب بودی این دفعه وقتی خوابی ازت عکس میگیرم لبات میاد جلو قرمز میشه موهای نرمت روی بالش پخش میشه و چهرت بینهایت مظلوم میشه

لیام خندید و سرشو تکون داد

-بعد که توی تمرین دیدمت دلم خواست باهات دوست شم نمیدونم چرا نسبت بهت کشش داشتم من با مردای زیادی بودم که حتی حس خوبی به بوسیدنشون نداشتم

لیام اخم کرد برای اولین بار سوزش حسادتو حس میکرد

" پس یه همچین حسی داره"

-اخم نکن همش قبل تو بود

زین چرخید سمت لیام و عقب عقب راه رفت

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now