|47|

2.6K 454 210
                                    

سلام خوبید؟!
از الان دارم میگم هر کی هر چی فحش بده خودشه 😂😂

.....

زین به صدای نفس های آروم لیام روی سینش گوش میداد
سعی میکرد این صدارو توی ذهنش نگه داره آروم گوشیشو برداشت و بعد از باز کردن برنامه ی ضبط دکمه ی ضبط رو زد و گوشی رو نزدیک صورت لیام نگه داشت

میخواست صدای این نفسها رو برای همیشه برای آروم شدنش نگه داره

متوجه نبود که کی اشکهاش بالش رو خیس کرد و آب بینیش راه نفسشو گرفت مجبور شد دهنشو باز کنه پس سریع دکمه ی قطع ضبط رو زد و گوشیو سرجای قبلی برگردوند

-معذرت میخوام لی...معذرت میخوام

میدونست لیام توی خواب اونقدر عمیقی هست که صدای زمزمه وارشو نشنوه...ولی خب باید معذرت خواهیشو میکرد

فلش بک

-برای بار آخر میپرسم مالیک مطمئنی؟!

-بله قربان

-پس بیا امروز برگه ی انتقالیت اومد

-بردفورد؟!

استایلز سرشو تکون داد

-کی میری؟!

-فردا یا امشب

-پین نمیدونه؟!

-نه قربان تا موقع رفتنم شمام نگین

استایلز سرشو تکون داد

کاش میتونست لیامو هم باخودش ببره بذاردش توی چمدونش، از دست همه دورش کنه

با هم برن یه جای دور که هیچکس نشناسدشون هیچکس ندونه چطوری با هم آشنا شدن،ندونه بخاطر زین یه زندگی بهم خورده....کاش میتونست لیامشو ببره

چقدر سخت بود توی روی لیام لبخند بزنه و بهش نگه که الان یک هفته است براش نامه ی خداحافظی نوشته، نگه یک هفته اس درخواست انتقالی داده، نگه داره...داره ترکش میکنه

پایان فلش بک

آروم سر لیامو روی بالش گذاشت، نباید بیدار میشد، با اینکه بدنش کرخت و بی حال بود ولی نباید وقت از دست میداد سریع ساکشو جمع کرد و لباساشو پوشید

نامه ای یک هفته بود حاضر بود رو روی میز گذاشت و بوسه ی آرومی روی لبای نیمه باز لیام گذاشت بعد روی پیشونیش سعی کرد سریع فاصله بگیره که اشکش روی صورت لیام نیوفته

-خداحافظ عشق من...

در رو بیصدا بست و تمام راه تا جاده ی اصلی رو دویید...
بعد از چند دقیقه ایستادن ماشینی جلوی پاش ترمز زد

-سوار شو زین میرسونمت ایستگاه قطار

زین تازه متوجه لویی شد لبخند زورکی همیشگیش رو زد و دروباز کرد

Free Fall /Ziam~ By Atusa20Where stories live. Discover now